یاد تو هر دم که از ره می‌رسید خواب از چشمان واژه می‌پرید در دل سنگی تکرارِ صدا نغمه‌ی آرام رویا می‌تپید برنگشتی و جنون؛ صد راه رفت شبنم دلتنگی‌ام بی تو چکید ای امان از وعده‌ی سرخرمنت چهره‌ی شهریورم از غم تکید کافه‌ی تنهایی و دمنوش و چای می‌شود؛ آرام؛ جان از عطر بید […]

پرنده ی خارزار

از دیوارهای کاهگلی وجود من با باران نوازش دستان تو از آرامش آغوش تو چه عطر نمناکی در هوای حضورت می پیچید .... و چشمانم ، جز قصر روشن رویا چیزی نمی دید... چه کوتاه بود بودنت و چه بلند است نبودنت مثل گذر از روزهای بلند تابستان ب…

سپاسگزاری

من زیبایی گل ها را طیف نور و رنگها را طلوع زیبای خورشید را مهتاب درخشان امید را در شبهای تاریک راه فرار را از کوچه های تنگ و تاریک ، مهربانی نگاه مادر را می بینم صدای عاشقانه ی رودهای جاری و قطرات باران را آواز و ترانه ی پرندگان…

دلنوشته های عاشقانه

پشت چشمهای به ظاهر شاد و آرامت ، طوفانی از غم تلخ واقعیت پیداست من چشمانت را مژه به مژه پلک به پلک نگاه به نگاه می شناسم .... تورا ای خورشید زیبای پاییز باید دید باید خواند و تا همیشه عاشق ماند... گاهی از هم دور می شویم اما کود…

تنهایی

تنهایی یعنی واژه های عاشقانه ات جمله های شاعرانه ات برای سپیدی دفترت باشد تنهایی یعنی میله های زندان غم ، نوازش بال و پرت باشد... تنهایی یعنی اگر در قفس بی کسی ات باز باشد شوق پرواز نداشته باشی نفست گرم باشد اما شور آواز…

دستان روشن فواره ها

  عاشق که باشی بهار جلوه ای دیگر دارد ... قلبت با عشق، تابلویی ست پر از گلهای رنگارنگ دنیایی لبریز از موسیقی و آهنگ شقایق که باشی حال بلبل را خوب می فهمی حس پایان تاریکی، درک نور ستاره ها ... بالا رفتن تا آسمان با دستان روشن فو…

دریای آغوش تو

در موج موج دریای آغوش تو حس غریبی داشتم گاهی ترس همراه با هیجان در پیچ و تابهای بلند و کوتاه گاهی خواب راحت از پس خستگی پرواز... نفسی عمیق از پس بلندای آه ... اما در انتهای تمام حس های ناگفته در آغوش تو آرامش عمیق دوست داشتن روحم …