یاد تو هر دم که از ره می‌رسید خواب از چشمان واژه می‌پرید در دل سنگی تکرارِ صدا نغمه‌ی آرام رویا می‌تپید برنگشتی و جنون؛ صد راه رفت شبنم دلتنگی‌ام بی تو چکید ای امان از وعده‌ی سرخرمنت چهره‌ی شهریورم از غم تکید کافه‌ی تنهایی و دمنوش و چای می‌شود؛ آرام؛ جان از عطر بید […]

مهم نیست

مهم نیست به کدام دلیل رفتی و نماندی مهم این است فاتحه ی این عشق را با رفتنت تلخ تر از من خواندی پس نباید برایت مهم باشد گریانم یا خندان؟ آرامم یا نگران؟ در آغاز راهم یا به فکر نقطه ی پایان چه اهمیت دارد؟ در دریای دلتنگی و درد نبودنت غرق می شوم یا زن…

گل خورشید

هوای سنگین بغض و ابری پاییز ... زانوی غم و کودک تنهای دلم از گریه لبریز... باد می وزید در غروب جمعه ای غم انگیز... خوابم برد چشم گشودم از ابر و آسمان تاریک ،نبود خبری از گریه و بغض حتی اثری .. . با نگاهت ،باران شدم رویید،گل خورشید آغ…

دلنوشته ی بی تو بودن

گم کرده ام آسمانی را که به شعرهای عاشقانه ام گل واژه های تازه می بارید... و چشمان تو آغاز کهکشان پر ستاره ی من بود و امروز آسمان من به جای چشمان تو سقف یکنواخت و تکراری خانه است و دستانم چه مذبوحانه برای لمس دستانت تلاش می کنند... …

زاینده رود بی آب

باورت ترک خورده مثل زاینده رود بی آب مثل قلب من، بی تو چقدر باید باران اشک ببارم تا دوباره ..... بی فایده است تو دیگر برنمی گردی مه ناز نصیرپور…

خانه ی آرامش

اگر قابل بدانی شانه هایم را برای گریه هایت تکیه گاه می کنم و آغوشم را خانه ی آرامش .... می دانم بارانی شده ای نمی گویم نبار ... چشمان من و تو بدون باران گاه به گاه برقی ندارند.... مه ناز نصیرپور…

نغمه های ستایش

صدای نیایش عطر نوازش دستان خدا در فضا جاریست.... و او همین حالا درهای مهربانی اش را گشوده است تا نغمه های ستایش ما را بشنود ... خدایا سپاسگزارم باغ مهربان دستانت را آبی پاک آسمانت را ... خدایا سپاسگزارم عاشقانه هایت را بال…