یاد تو هر دم که از ره می‌رسید خواب از چشمان واژه می‌پرید در دل سنگی تکرارِ صدا نغمه‌ی آرام رویا می‌تپید برنگشتی و جنون؛ صد راه رفت شبنم دلتنگی‌ام بی تو چکید ای امان از وعده‌ی سرخرمنت چهره‌ی شهریورم از غم تکید کافه‌ی تنهایی و دمنوش و چای می‌شود؛ آرام؛ جان از عطر بید […]

بغض تلخ پژمردگی

زندگی گاهی آن قدر سخت می شود که آرامش را طوری گم می کنی که گویا هرگز نبوده است... تلخ است وقتی با شوق و امید از خانه می روی اما ناامید و غمگین و افسرده بر می گردی دلتنگ می روی دلتنگ تر  برمی گردی امشب آسمان هم طوفانی ست پر از بغض …

مراقب خودت باش

گفتی مراقب خودت باش چگونه؟ از هجوم خوابهای رنگی یا از صدای قدمهایت که به خلوت خوابم پا می گذاری؟ بی اجازه می آیی و من غرق رویا می شوم مه ناز نصیرپور…

دریا

آغوشم طوفانی می شود، گاهی با نگاهت بالا و پایین می برد، تو را در امواجی بلند.... گاهی آرام است در بستر موجهای کوچکش، آسوده بخواب که دستانش مراقب توست.. مه ناز نصیرپور…

در من غرق شو

در من غرق شو هر روز هرشب دریای وجودم دوباره تو را به ساحل آرامش باز می گرداند مه ناز نصیرپور

حفاظت شده: رویای قصر آغوش تو

با رویای قصر آغوش تو از مهتاب تا افتاب زندگی می کنم هر لحظه هر روز مه ناز نصیرپور   قصر آغوش تو رویای من است زندگی می کنم هرلحظه به شوق دیدار بی قرار و تبدار از سر شب تا صبح از طلوع مهتاب تا شروع آفتاب یاد تو…

حفاظت شده: نوازش

وقتی انگشتانم بر خاک تنت قصه ی نوازش می شوند جا برای رویش جوانه ی عشق باز می شود آنگاه که صدای قلبت برایم زیباترین آواز می شود مهناز نصیرپور…