یاد تو هر دم که از ره می‌رسید خواب از چشمان واژه می‌پرید در دل سنگی تکرارِ صدا نغمه‌ی آرام رویا می‌تپید برنگشتی و جنون؛ صد راه رفت شبنم دلتنگی‌ام بی تو چکید ای امان از وعده‌ی سرخرمنت چهره‌ی شهریورم از غم تکید کافه‌ی تنهایی و دمنوش و چای می‌شود؛ آرام؛ جان از عطر بید […]

پروردگارا دوستت دارم

من زیبایی گل ها را طیف نور و رنگها را طلوع زیبای خورشید را مهتاب درخشان امید را در شبهای تاریک راه فرار را از کوچه های تنگ و تاریک ، مهربانی نگاه مادر را می بینم صدای عاشقانه ی رودهای جاری و قطرات باران را آواز و ترانه ی پرندگان را می شنوم لطافت…

به نام خالق عشق

  دوستش دارم، بیشتر از آن که بخواهد   بیشتر از آنکه بتوانم :)