یاد تو هر دم که از ره می‌رسید خواب از چشمان واژه می‌پرید در دل سنگی تکرارِ صدا نغمه‌ی آرام رویا می‌تپید برنگشتی و جنون؛ صد راه رفت شبنم دلتنگی‌ام بی تو چکید ای امان از وعده‌ی سرخرمنت چهره‌ی شهریورم از غم تکید کافه‌ی تنهایی و دمنوش و چای می‌شود؛ آرام؛ جان از عطر بید […]

آهی به بلندای افسوس نبودنت

نفس می کشم با آهی به بلندای افسوس نبودنت و بغض سنگین ندیدنت پیش از رفتنی که تا ابد ادامه دارد... اسیر تکراریم همیشه تکرار لحظه هایی که از دست می رود و قدر نمی دانیم... حسرت همیشگی کسانی که برای نوازش دستانشان برای دیدار چشمانشان دیر …

مرداد در اوج شبهای زمستان

در هیاهوی روزمرگی دلم آرامش گرم آغوشت را بیداری خاکستر خاموشت را می خواهد برای مردادی شدن در اوج شبهای زمستان تنها جرقه ای از نگاهت کافیست... مهناز نصیرپور هجده دی ۹۳…

بغض ابرهای زمستانی

پروردگارا اگر بشکند بغض ابرهای زمستانی فرو می ریزند ستاره های سپید آسمانی برف شکوفه می کند به یاد رویای بهار لبخند بر لبهامان گل می کند به رنگ گلهای انار سرمای این شبها نگاه مهربان تو را کم دارد به لبهای خشک تشنه ی زمین ... مه ن…

بغض های بی صدا

گاهی سرمای تنهایی بهتر از گرمای آغوشیست که مال تو نیست بی تو تلخ و زخمی، گرفتار کوتاه های از هم جدا و بغض های بی صدا مه ناز نصیرپور ۱۴/۱۰/۹۳…

برف بر کاجهای زمستانی

  غزل نگاهت می نشیند بر دلم مثل برف بر کاجهای زمستانی با انگشتانت چه زیبا بر دشت تنم گل نوازش می نشانی برای کودک قلبم لالایی آرامش می خوانی... واژه هایم را به دامن شعر می کشانی... مه ناز نصیرپور ۰۶/۱۰/۹۳…

آتش بیار معرکه

دوباره عاشق می شوم در زمستانِ بی وفایی، با هر نگاهت و امان از آغوشت، که آتش بیار معرکه است.... مه ناز نصیرپور ۰۶/۱۰/۹۳