یاد تو هر دم که از ره می‌رسید خواب از چشمان واژه می‌پرید در دل سنگی تکرارِ صدا نغمه‌ی آرام رویا می‌تپید برنگشتی و جنون؛ صد راه رفت شبنم دلتنگی‌ام بی تو چکید ای امان از وعده‌ی سرخرمنت چهره‌ی شهریورم از غم تکید کافه‌ی تنهایی و دمنوش و چای می‌شود؛ آرام؛ جان از عطر بید […]

,

ای فلانی جانم قمصر کاشانم

من دلم می‌خواهد کلبه‌ای داشته باشیم درون باغی یا دمِ مزرعه‌ای، جالیزی ... بنشینیم گهگاه در کنار جوی و بخوریم نان و پنیری با عشق... زیر سقف نیلی و پاک خدا حس کنیم عطر چمن در باران کوچه‌های احساس پر شود از گلِ یاس... تو بیایی و بچرخیم …

باغ آغوشم

♥♥ نحسیِ ماهِ صفر پَر می کشد از شگونِ دیدنت، دلدارِ من مهرِ زیبای منی، قد می‌کشم من برای چیدنت، دلدار من خانه، خالی مانده از عطر تو وُ لذتِ بوییدنت، دلدار من باغ آغوشم کم آورده دگر سبزی روییدنت، دلدار من بر لب شعر و غزل، جاری…

خزرِ بی سر

مِهر هم زیبا نیست وقتی از بی مهری چشمها بارانی ست مدتی هست که باد طفل آرامش ما را برده خزرِ بی سرِ ما طوفانی ست... پ.ن: پاییز که پیشواز نمی خواهد غمش قبل از خودش می آید... مهناز نصیرپور…

داس سرد دستانت

دوباره آمدی پاییز طوفان وار ببازد آرزوها رنگ سبزش را... چه غمگین می سپارم مزرع زیبای گندم گون احساسم به داس سرد دستانت گلوی من پر از بغض و لبان شعر خاموش است ... مهناز نصیرپور…

دلتنگترین فاجعه

آخرین جمعه ی تابستان است در گلویم بغض و خفقان مهمان است چه کسی می گوید فصل سوم زیباست؟ بی تو دلتنگترین فاجعه ی دوران است مهناز نصیرپور…

فتح شهر پیرهنت

بر پله های انتظار نشستم چه بی قرار تا فتح شهر پیرهنت در پل خیال مهناز نصیرپور