یاد تو هر دم که از ره می‌رسید خواب از چشمان واژه می‌پرید در دل سنگی تکرارِ صدا نغمه‌ی آرام رویا می‌تپید برنگشتی و جنون؛ صد راه رفت شبنم دلتنگی‌ام بی تو چکید ای امان از وعده‌ی سرخرمنت چهره‌ی شهریورم از غم تکید کافه‌ی تنهایی و دمنوش و چای می‌شود؛ آرام؛ جان از عطر بید […]

سازِ لبخند

می نوازد عشقت سازِ لبخندِ بهارانِ مرا..   مهناز نصیرپور
,

مطلعِ شعرِ نیایش

روی تابِ عشق تو دلواژه ها بی تاب شد دخترِ احساس از رویای تو بی تاب شد چشمهایت، مطلعِ شعر نیایش خوبِ من باغِ آغوشت برایم بهترین محراب شد   مهناز نصیرپور…
,

زمزمه ی عطر تو

از زمزمه ی عطر تو بر لاله ی گوشم شعر و قلم و واژه و تن، مست جنون است...   مهناز نصیرپور

ستاد خالق بحران

شبانگاهان که می تازد، به سقفِ خانه ام باران نقابِ خنده را شسته، شده غمهای من عریان گلوی من پر از بغض و به لبهایم رسیده جان نمی بینم اثر از تو میان فال این فنجان سپاه ابر دزدیده ز شبهایم مهِ تابان شده پژمرده بی مهرش، همه گلهای این…

سقوط کشور احساس

در دل دیوانه‌ام صبر و قرار دیگری‌ست پیش روی فصل اندوهم، بهار دیگری‌ست سردی دی، در سکوتِ تلخ تنهایی گذشت شاید آهنگِ خوشم نزد سه تار دیگری‌ست ناامیدم کرده، دی‌ماهی که قلبم را شکست باز هم دوریِ تو راه فرار دیگری‌ست بی‌تفاوت گفته‌ای جا…