یاد تو هر دم که از ره می‌رسید خواب از چشمان واژه می‌پرید در دل سنگی تکرارِ صدا نغمه‌ی آرام رویا می‌تپید برنگشتی و جنون؛ صد راه رفت شبنم دلتنگی‌ام بی تو چکید ای امان از وعده‌ی سرخرمنت چهره‌ی شهریورم از غم تکید کافه‌ی تنهایی و دمنوش و چای می‌شود؛ آرام؛ جان از عطر بید […]

فصل آغوشت

فصل آغوشت غزلها را بهاری می کند گونه ی شعر سپیدم را اناری می کند ای که دریای نگاهت شوق آبی غزل ماهی قلبم بر امواجش سواری می کند نوبهار واژه هایم نیلی چشمان توست مرغ خاموش سکوتم را قناری می کند با تو در اوج شکوفاییست عشق و باورم دس…

لمس نگاه تو

زیبا شده چشمانم از لمسِ نگاهِ تو... #مه_ناز_نصیرپور ❤️

ایستگاهِ نگاهت

هیچ یک از خطوط مرا به ایستگاه نگاهت نمی رساند ایستگاه مترو چهارده مهر نود و پنج

شعر آغوش تو

صبح و اسفند و منِ خواب آلود شعر آغوش تو جایش خالی مهناز نصیرپور بیست و سه اسپند ساعت ۶:۴۵

واژه ها آخر خط

واژه ها آخر خط، قافیه ها خاموشند وقت آنست غزلخوان نگاهم باشی   مهناز نصیرپور بیست و سه اسپند ساعت ۱۰:۲۵

تلگرام دروغ می گوید تو اخیرا دیده نشده ای

خسته ام از همزیستیهای به ظاهر مسالمت آمیز استیکرهای قلّابی، قلبهای مجازی💝 دروغها و شعارهای قشنگ و رنگارنگ، اینجا جهانیست که جان ندارد ویروس واگیردار بی درمان... مسنجری که پیام آور تنهایی و فاصله های تدریجیست... موشکی که خوب بلد است با هم بودنهای واقعی ر…