یاد تو هر دم که از ره می‌رسید خواب از چشمان واژه می‌پرید در دل سنگی تکرارِ صدا نغمه‌ی آرام رویا می‌تپید برنگشتی و جنون؛ صد راه رفت شبنم دلتنگی‌ام بی تو چکید ای امان از وعده‌ی سرخرمنت چهره‌ی شهریورم از غم تکید کافه‌ی تنهایی و دمنوش و چای می‌شود؛ آرام؛ جان از عطر بید […]

صبح مهرانگیز

واژه ها شیرینند چون که یاد تو به شعرم جاریست صبح مهرانگیزم! نفس روشن جان تو ز غمها عاری مه ناز نصیرپور  

نی های رویا

در ژرفنای شب سوختند نی های رویا امید مهر واهی بود مه ناز نصیرپور

حقیقت

دیگر باور می کنم حقیقتی را که با عشق نخواستم ببینم مه ناز نصیرپور

آلاله ی گوشم

قفل پلکت بگشا تا نگاهت، غزل دفتر شعرم باشد شب من را تو به موسیقی این چلچله ها وصله بزن و به آلاله ی گوشم بنشان نت به نت روشنی واژه ی مهر دیدار مه ناز نصیرپور…

پازل

پلک می زنی پازل شعر و غزل باز به هم می ریزد   مه ناز نصیرپور

راوی خون لاله ها

کربلا راوی خون لاله ها کوفه کر بود از هیاهوی بلا مه ناز نصیرپور