عطر بهار نارنج!
روییدنت را ڪم دارد
اردیبهشت آغوشم

مه ناز نصیرپور

نثر بودم

پیچیده و مبهم

از مِهرِ آغوشت

غزل، برخاستم

 

مهناز نصیرپور

واژه هایم

رنگ می گیرد

از جنگل چشمانت

 

مه ناز نصیرپور

بداهه تقدیم به بانوی واژه ها خانم جمیله عجم

 

سد ڪردہ ،یادت
راه ِ اسبِ فراموشے را ،
زودتر بیا بهارِ صورتے ،
میمیرد بے تو
گلواژـہ هاے صدبرگ مטּ

مـہ ناز نصیرپور

دلم از هفت سیטּ،
فقط سیر و سرڪـہ دارد
بے تو

مـہ ناز نصیرپور

دیوارها از تو مهربانترند
بهار کـہ مے شود
گرم مے شوند

مـہ ناز نصیرپور

پر از شِعر،
پرپر شدند
واژه هایم در حصارِ بغض

مه ناز نصیرپور

راست میگفت
استاد ریاضی
عدد کوچک به توان هر عددی،
کوچکتر میشود
وقتی فهمیدم که
زهر غرورت را چشیدم

مه ناز نصیرپور
با سپاس از استاد دکتر وحید ناصحی فر

حبابی کوچک بود

عشق را در او دمیدم

هوا برش داشت

مه ناز نصیرپور

امروز
غمِ جمعه
از صبح، طلوع کرد
در بهمنِ نبودنت
میلرزم
کاش می شد
غروب،
در چشمانم طلوع کنی

مه ناز نصیرپور