با تو، روحم پرندہ اے آزاد
نمیترسم هرگز از هجوم باد

قافیـہ ے زندگیت مے مانم
زیرا ڪـہ مے دانم
خانۀ آغوشت
براے عشقِ من

همیشـہ آباد است


مه ناز نصیرپور
یازدهم آبان نود و چهار

طبلهای توخالی،

مرا یادِ وعده های کوفیان می اندازند؛

دردی که پس از هزار سال،

هنوز در گوش تاریخ طنین انداز است

 

مه ناز نصیرپور

سی ام مهر نود و چهار

دلتنگیِ نبودنت،
با بغض و غم سرودنت،
کابوسِ هرشب من است…
تنها به آب گفتم،
اما
هنوز نیامدی…..

 

مه ناز نصیرپور

پانزدهم مهر نود و چهار

دیریست از بهار ِحضورت در فصل هایِ این دفتر ،

خبری نیست،

پاییز، نارنجی و زرد و قرمز،

اما از گلبرگهایِ صورتی ات اثری نیست،

فصلِ برگ ریز،

شکوفه ی لبخندِ شعرِ تو را کم دارد

کجایی بانو؟

خزان ، خود به خود دلتنگی و غم دارد….

کاش زودتر با بغل بغل گل و نور و ستاره

به آغوش غزل و ترانه بازگردی …

مه ناز نصیرپور

پ.ن: شکوفه سرومیلی عزیزم چند وقته شعر نمی گی تصویرت رو برداشتی دلتنگتم و نگران ….

holidays, love, travel, tourism, relationship and dating concept - romantic couple in the autumn parkپاییز!

عاشقانه یِ همه یِ فصولِ من!

مردادم ، در

نارنجیِ دستانت ،جنگلِ زلالِ چشمانت،

برقرار می ماند،

بارانِ نوازشت،

بهار را در گوشم می خواند…

نبودنت،

سردی زمستان ،

در استخوانم ……

مه ناز نصیرپور سوم مهر نود و چهار

parvaz dar bivazni

آبیِ عاشقانه یِ من!

پرواز خواهیم کرد،

در بی وزنی،

آسمان را دریاب،

لمسِ عاشقانه هایِ ناب در بیداری و خواب،

مٍهر،

خود ، قافیه یِ نور است ،

از شبِ تنهایی، رمزِ عبور..

فصلِ طلاییِ من،

غزلِ بلندِ بارانی،

بی واژه ،حتی با یک نگاه،

در قلبِ من می مانی..

مه ناز نصیرپور

چهارم مِهر نود و چهار در پاسخ شعرِ تو

 

 

 

فصل، عوض می شود،

جایِ خرداد را مرداد ،می گیرد،

جای ِبرگی که از شاخه افتاد،

هیچ

کاش فرو نمیریخت

بهمنِ جدایی ،

بر سرِ عشق،

سرِ پیچ….

مه ناز نصیرپور

سوم مهر نود و چهار

با الهام از شعر دلتنگی

آقای علیرضا روشن.

بازوانِ تو ،

قصرِ طلاییِ خیال،

دل را به عقل،

رویا را به واقعیت هایِ تلخ دنیا

نمی دهم …….

 

مه ناز نصیرپور

در پاسخ شعر تو در شعر نو

 

 

yek mah gozasht1یک ماه گذشت،

از آسمانِ تقویم…..
تا جفت نشده ،
پس بزن ابرها را
برگرد…..
جاری شو در رگهایم
تا ساکت شود
هیاهوی بی قرار ِ این همه درد….
خسته از این چهره ی پاییزیِ زرد،
بی تو ، اسیرِ تابستانی سرد….
دلم باعث ویرانی را
از ذهنِ خانه اش، بیرون کرد
هنوز می خواهی
عذابم دهی ای مرد؟….

 

دلم تنگِ توست،

ماهیِ من میشوی؟

راهیِ دریا شویم،

غرقِ رویا ….

بهترین مثالِ عاشقانه یِ دنیا ….

 

مه ناز نصیرپور

بیست و سه شهریور نود و چهار