صبح

آغاز من است

از افق آغوشت

غزل چشم تو و

بوی گل تن پوشت

 

مهناز نصیرپور

بیست و هفت اسپند نود و پنج

💌 تابستان نامه

عزیز دلنشین واژه های من! ♥
کمی آرامتر رد شو…

ز فصل سبزِ احساس و
هوای باغ گیلاس  و
صدف، دریا  و الماس و
نوای دلنشین ساز …

هنوز شهریورِ امّید،
نفس دارد…

هنوزم عطر گردوها
میان باغِ لحظه
جاری و زیباست…

بیا انگور  را دریاب…

چه میداند کسی شاید
نشد شعری ز خرمالوی نارنجی
و سرخی انار بوسه ی پاییز
بنویسیم …

شتابان میروی
بی آنکه دریابی
دلِ شعرت
برای پسته ی تازه
به حسرت میتپد روزی

و تو فردا پر از ای کاش امروزت
به تار و پودِ اشعارت
نُتِ اندوه می‌دوزی…

بلندای تمام روزهای فصل دوم
را گل افشان  کن
به عطر #مهر تن پوشت

#سپیدار_بلند_من!
کنار تو
شلوغی های #تهران_وجود_من
چه آرام است

غمِ من در میانِ بازوانِ تو
چه ناکام است…

مه ناز نصیرپور
سیزده شهریور نود و شش
ساعت ۱۷:۱۵

پ.ن: گاهی یه جمله ی کوتاه از کسی که دوسش داری ♥️ آفرینش یه شعر بلند رو رقم میزنه…
ما آدما همیشه باید یادمون باشه فصلها و روزایی که آرزوی گذشتنشونو داریم عمرمونن…

تصویر:عطاآباد عکاس: مهناز نصیرپور

تنهایی را بغل کرده ام،
او مرا از نبودنش نمی ترساند
بر عکس تو
که همیشه گفته ای
سی ثانیه
برای جور کردن قافیه ی رفتنت
کافیست

مهناز نصیرپور
بیست و پنج اردیجهنم نود و شش

خودت را به

بی خیالی

زده بودی

غافل از اینکه

بغضی

در گلوی رابطه مان

ورم می کرد

 

مهناز نصیرپور

برآورده شدم

هردم

در آغوشت

 

مهناز نصیرپور

یازده فروردین ۹۶

شب آرزوها

خداوندا
پر از گریه
به لبخند تو محتاجم…

کنارم باش بی مهرت
از این آشوب می میرم

#مه_ناز_نصیرپور

 

 

وردِ زبانِ درختان بودی

که در هوایت شکوفه دادند

من هم می خوانمت

شاید رسیدی و گل دادم

 

مهناز نصیرپور

فروردین ۹۶

اون روزای خوب و امیدوارانه که اردیبهشت ازم گرفت…

من انتخاب تو بودم

چه سود وقتی که

به پای رای خودت هم

نمانده ای حالا

 

مهناز نصیرپور

بیست و نه اردیبهشت نود و شش

 

پ.ن انتخاب، سخته ولی پای انتخاب ایستادن سخت تر و ارزشمندتر

کاش وقتی نمی تونیم پای کسی بایستیم اونو زندگی و رویاهاشو بازیچه ی تردید خودمون نکنیم…

ما آدما چرا وقتی یکی دوستمون داره باهاش بد تا میکنیم؟
اونم توی این دوره و زمونه که عشق واقعی، کیمیاست …
فکر میکنیم آدمای دیگه ی زندگیمون بهتر از اونیه که الان اینهمه دوسمون داره؟
نه مطلقا نه ….

همه ایرادای خاص خودشونو دارن که بیشترشون چون آشکار نشده فکر میکنیم از نفر فعلی بهترن برامون…

ما آدما اصولا قدرشناس نیستیم…
اونی رو که دوسمون داره تحقیر میکنیم، میشکنیم، براش شرایط غیرمنطقی میذاریم،
چون با خودمون میگیم این اونقدر دوسم داره که هرچی بگم قبول میکنه
که نمیره هیچوقت…

آره بیشتر وقتا طرف نمیره ولی با یه عالمه درد توی استخونای عشقش و با یه عالمه بغض توی گلوی سکوتش و با یه عالمه زخم توی روحش ادامه میده …

بغلمون میکنه و ما با غرور میریم بالاتر و باز از اون بالا بهش نگاه میکنیم…

و اون یا یه روز از غصه و حسرت دق میکنه
یا برای همیشه چمدون درداشو برمیداره و میره…
ولی قصه اینجا تموم نمیشه مطمینا دقیقا همین بلاها رو بعدا یکی سرمون میاره و ما روزی هزار بار به خودمون میگیم کاش قدر کسی که واقعا دوستم داشت رو میدونستم…

واقعا ما چقدر به حرفای طرف مقابلمون فکر میکنیم؟ چقدر سعی میکنیم خودمونو جای اون بذاریم؟ چقدر هواشو داریم؟ توی روابط اجتماعیمون تجدیدنظر میکنیم و سعی میکنیم بفهمیم آدمای دور و برمون چه نقشه ای برامون دارن و برای چی با ما موندن؟  چقدر به  مرز و حریم و حرمت اعتقاد داریم؟

آدما با هم فرق دارن زبون همدیگه رو بلد نیستن چقدر سعی میکنیم همدیگه رو بلد بشیم؟

کاش اول از همه برای خودمون،وقتمون؛ ذهنمون؛ روح و قلب و تن خودمون ارزش قائل بشیم تا به روابط عاطفیمونم ضربه نخوره
اولین ضربه همیشه از طرف خودمونه…
دیگران وقتی میفهمن ما برای خودمون ارزش قائل نیستیم هی میان جلوتر و روابطمونو خراب می کنن…

#مه_ناز_نصیرپور

پ.ن: این حرفا این روزا تکراریه ولی کاش تکرارش ما رو به فکر فرو ببره 😔

سیزده
به در شد
اما
دلتنگی
دست به سر
نشد

مهناز نصیرپور
سیزده فروردین نود و شش
❤️