از شبهایِ هولناکِ تنهایی، بیزارم

با اشکِ حسرت و دردِ خاطره،
بیدارم،
اما تو را کنارم ندارم…..
دیوارها و دریچه ها ، دلتنگند
راستی،
چرا در نقاشیِ زندگی ،
شادیها این همه کمرنگند
و غمها ، پررنگ؟
کجایی؟
از واژه و شعر و غزل هم خسته ام
امشب شکلِ گریه ام ،
قایقی شکسته ….
مه ناز نصیرپور
۳۰/۳/۹۴

ساعتی پیش،

می درخشید ،

مرواریدِ دندانهایمان ،

در ویترینِ لبخند ،

اما حالا از چشمانمان ، غلتانند…

 

مه ناز نصیرپور

۳۰ خرداد ۹۴

ramadan bamiye

امشب،از دستانِ خدا، ستاره میبارد

از بالِ فرشتگان ،شکوفه ی بهاره …

چشمانت را که میبندی،

به آسمانیان میپیوندی،

لبخندی کوتاه ،تا سحر ،

تا وقتِ دعا و اذان،

اما آرامشی که میماند

در قلبت جاودان….

حالا فقط، در خواب،

بهشت و شعر سپید ابر و سبزی باغهای بهشت

را میبینی

اما روزی زیر درختان بلندش مینشینی….

مه ناز نصیرپور

شب اول ماه رمضان بیست و هفتم خرداد ۹۴

 shohadaye ghavas2
از دستانِ بی رحمِ بغض ،
سراغ ِپرنده ی نفسم را،
می گیرم
که اسیر است
در قفس ِگلویم …
۱۷۵ پرنده ، بال بسته ،
چگونه ذره ذره ،
نایشان از خاک
سرشار شد….
و قلبشان از درد،
بی قرار….
پروردگارا،
صبوری تو بی انتهاست….
زمین و آسمان و دریا ،
از این همه فاجعه ی انسانی ،
از آدم نماها،
خجالت می کشند
می ترسم
با فریادشان
زیر و رو شود،
این دنیا….
ای کاش ،
پر می شد،
تمام ِجهان،
از شعرِ سپید صلح ،
یا لبهایش از غرش ِجنگ
لال….
مه ناز نصیرپور
۲۶ خرداد ۹۴
پ. ن : دلم برای چشم انتظارانشان می سوزد…..
پس از این همه سال ، انتظار
اینگونه میسر شد دیدار
با چشمانی خونین و بی قرار
با اندوهی تلخ و بسیار …..

love_girl_window

پیچیده است

بغض ،

دورِ گلویم ،

همچون طناب ِ دار ،

خسته ام

از این همه

گره ی کورِ انتظار….

کاش ،

خبر داشتی ،

از شوره زارِ قلبِ بی قرار….

 

مه ناز نصیرپور

همین روزها که پر از دلشوره است.

و سوالی که تکرار می شود

چرا همیشه باید منتظر باشم؟ ….

Poppy-Dreams

تیرِ آتشین ِنگاهت،

تقویم ِقلبم ،بوسید….

شقایقِ عشق،

در جانم رویید….

پر شد ،هوای ِدفترم ،

از یاسِ شعرِ سپید….

کنارِ هم نشستند

در یک آسمان ،

ماه و خورشید…..

 

مه ناز نصیرپور

تیر ۹۳

shane tekye

به شانه هایم تکیه کن

دلتنگی ات را گریه کن

وقتی امید، در نگاهت دمید

لبخند ،به قلبم هدیه کن..

مه ناز نصیرپور

little mermaid

مثلِ

پری کوچک دریایی،

در دامن رویایِ تو ،

شناورم

به عشقِ دیدارِ تو،

تلخیِ انتظار ،

به جان می خرم

روزی

عاشقانه، کِشَم ترا در برم

مه ناز نصیرپور

مدتهاست
حرفهایم،
بغضِ سنگینی ست
در گلویم؛
کم دارد ؛
دریچه ی چشمانم؛
خورشیدِ نگاهت…..
تا گذارم سر،
بر شانه های مهربانت
باران میشود آغاز
و راه نفسم باز….
مه ناز نصیرپور
به تاریخ روزهایی که فکر میکردم  شانه هایت ، بی منت پناه بغض دلتنگی من است……..ولی ……

moon and sun

حریر ِمهتابم ؛

آغوشِ آفتابی؛

برایِ زنده ماندن ِجوانه ها؛

نفس کشیدنِ ترانه ها ،

هر دو باید باشیم …..

 

مه ناز نصیرپور

اردیبهشت ۹۴