یاد تو هر دم که از ره می‌رسید خواب از چشمان واژه می‌پرید در دل سنگی تکرارِ صدا نغمه‌ی آرام رویا می‌تپید برنگشتی و جنون؛ صد راه رفت شبنم دلتنگی‌ام بی تو چکید ای امان از وعده‌ی سرخرمنت چهره‌ی شهریورم از غم تکید کافه‌ی تنهایی و دمنوش و چای می‌شود؛ آرام؛ جان از عطر بید […]

شهر بی سامان شعر

"جمعه ها گریان شوند ابیات در دامان شعر.. تا کجاها می‌رسد ابر من و باران شعر" سوره ی شمس الضحی، ای مهر بی پایان شعر کی تو نازل می شوی بر پیکر بی جان شعر شانه هایت رفت از دست دل ویران من پس چگونه سر کنم با درد بی درمان شعر …

مهر یادت

پلک شعرم بسته قافیه ها خسته ولی انگار که مهر یادت ناگهانی تابید بی صدا بر جانم و من از نغمه ی عشق باز بیدار شدم تا تو را بنویسم بر تن جمعه ی سرد دی ماه... قلمِ دلتنگم که مرا می فهمد می رقصد وقتی از درد، هنوز سرشار است …

مادرِ خسته (ایران)

ایرانِ نفس بریده ی دلتنگم ای مادرِ زخمی از هجومِ جنگم از دود و غبار و زلزله بنویسم؟ یا مردمِ خسته از شب و نیرنگم؟ پ.ن: هنوز بی خانه و بی سقفند آنها که از گسلهای مبهم زمین لرزیدند هنوز مردم جنوبم غبار نفس می کشند هنوز تهرانم دود می…

غزل گل می دهد

کویر واژگانم را تو بارانی غزل گل می دهد از فکر دیدارت مهناز نصیرپور ثبت شده در یکی از سایت ها -مرداد ۹۶

شهردلم سر مست تو

عطرت چکیده در هوا شهر دلم سرمست تو Your scent is in the air The city of my heart is intoxicated by you مهناز نصیرپور  

عیسی عشق

روح من مصلوبِ غم بود و فریب عیسیِ عشقت دلم را زنده کرد   مهناز نصیرپور