سوره ی شمس الضحی، ای مهر بی پایان شعر
کی تو نازل می شوی بر پیکر بی جان شعر
سوره ی شمس الضحی، ای مهر بی پایان شعر
کی تو نازل می شوی بر پیکر بی جان شعر
“فصل پاییز است ومن مانند برگی بی قرار
بی صداجامانده ام درکوچه های انتظار”
کوچه های قلب من خالی ز تو
خش خش دوری و درد انتظار
کاش در آغوش تو افتم به مهر
بر تو و امواج تو گردم سوار
نغمه ی عشق تو آوای سه تار
با تو پاییز دلم همچون بهار
ابری ام بغض صدایم را بگیر
تو نتِ آرامشی، من بی قرار
چشم تو یادآور مرداد سبز
در خزان دفترم شعری بکار
فصل نارنجی؛ دل من روشن است
می رسم روزی به لبهای انار
مهناز نصیرپور
تضمین بیت بانو جمیله عجم
بداهه در سایت شعر ناب ۲۳/۶/۹۶
فصل آغوشت غزلها را بهاری می کند
گونه ی شعر سپیدم را اناری می کند
ای که دریای نگاهت شوق آبی غزل
ماهی قلبم بر امواجش سواری می کند
نوبهار واژه هایم نیلی چشمان توست
مرغ خاموش سکوتم را قناری می کند
با تو در اوج شکوفاییست عشق و باورم
دست گرمت غصه هایم را فراری می کند
در پناه شانه هایت من پر از آرامشم
بی تو اما کودک دل بی قراری می کند
بی تو تقویمم اسیر بهمن و طوفان غم
مهر دیدارت زمستان را بهاری می کند؟
مهناز نصیرپور
بیست و هشتم اسپند نود و پنج
ساعت ۹:۰۰ صبح
غزل یعنی دو دستت شاعر مهر
من و مرداد بی تاب و شب و راز
حروف نام تو بر لب شد آواز
تو مضرابی و من،دلواژه ی ساز
نوای تو چو مرغی نغمه پرداز
چو شهزادی لوند و قصه پرداز
تمام تار و پودم تشنه ات باز
رویای آن روز
هنوز و هر روز
در شعر وجودم جاریست♥♥
“حال این عاشق دلداده خراب است خراب
سوی هر کو نگرم رو به سراب است سراب”
قالی چشم تو را بافته بودم پر شوق
رفتی و زحمت من نقش بر آب است بر آب
دل من غرق غمت ثانیه ها می شمرد
بی تو مضراب سکوت، چنگ عذاب است عذاب
من پر از شوق رسیدن می دویدم سوی تو
غافل از اینکه دو چشم تو سراب است سراب
کودک قلب من و سایه ی وحشت، شب غم
برق چشمان سیاه تو شهاب است شهاب
خواب بودم که مِی بوسه ی تو نوشیدم
شعر ناب لب تو پر ز شراب است شراب
من به رویای وصال تو غزل می خوانم
وه که کابوس فراق تو طناب است طناب
گر بیایی چو گلی در بر تو می شکفم
چو بهارم بشوی عین ثواب است ثواب
دل من تاب ندارد دگر از دوری تو
که به پیشانی من اخم عتاب است عتاب
همه دارند ز بهاران، گل و یار و پیوند
سهم من از تو فقط اشک سحاب است سحاب
بنشین زودتر ای مه به سرم چون تاجی
به غزل ، مصرع لبخند،صواب است صواب
مه ناز نصیرپور
مطلع بداهه از جناب آقای هیرش حسینی
تو رویش مِهرے بـہ آسمان دلم
سـہ شنبـہ روے تو را بـہ یاد مے آرد
شڪوہ شانـہ ے تو تڪیـہ گاـہ باور من
سـہ شنبـہ بوے تو را بـہ یاد مے آرد
تو مخمل شعر و نسیمے و رویا
سـہ شنبـہ موے تو را بـہ یاد مے آرد
غریب و گمشدہ در ڪوچـہ هاے تنهایے
سـہ شنبـہ ڪوے تو را بـہ یاد مے آرد
نگو ڪـہ جنس دلش ز سنگ چون ڪوہ است
سـہ شنبـہ خوے تو را بـہ یاد مے آرد
مه ناز نصیرپور
پ.ن: میگویند خداوند روز سـہ شنبـہ ڪوهها را آفریدہ است.
و به این دلیل سه شنبه ها سنگین است.
اما من باور ندارم ☺️
بیست و نهم خرداد نود و پنج
“ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﻧﺒﻮﺳﻢ ﻟﺐ ﺳﺎقے ﻭ ﻛﻨﻮﻥ
مے ﮔﺰﻡ ﻟﺐ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺩﺍﺩﻡ”
اے ڪـہ هر لحظـہ بـہ معشوق دلت پیوستے
مטּ بـہ شوق نگهت هم دل و هم جاטּ دادم
شاعراטּ با لب تو شعر و غزل مے گفتند
دیر فهمید دلم زیرہ بـہ ڪرماטּ دادم
قول دادے ڪـہ بـہ تنهایے من مے آیے
نذر عشقت صدف و لولو و مرجاטּ دادم
عقل مטּ با عسل چشم تو چوטּ مرغ پرید
بیش از اندازہ بـہ قلبم خط و میداטּ دادم
ماهرویاטּ جهاטּ از بر مטּ دور شدند
چونڪـہ دیدند بـہ تو نرگس و ریحاטּ دادم
مـہ ناز نصیرپور
بیت مطلع از حضرت حافظ است .
نور ڪمرنگ نگاـہ مهربانت ڪافے است
تا شود مرداد قلب مטּ بسے دیوانـہ ات
هر سلامت مطلع شعر سپید رازقے
پر شود عطر غزل در تار و پود خانـہ ات
تو گل خورشید عشقے در میاטּ ڪهڪشاטּ
مטּ بـہ دورت چوטּ ونوس و زهرہ و پروانـہ ات
مـہ ناز نصیرپور
روزت فرخنده لبهات پرخنده❤️
پوشیده ام یاس ِ خوشرنگ آغوشت
می نوشم احساس ِ لب های خاموشت
عطرت شکوفا شد در خلوتِ خانه
پروازِ پروانه، گلهای تن پوشت
بارید دستانم گلواژه های مِهر
ابریشمین و نرم بر لاله ے گوشت
همچون پرستویے بعد از شب و طوفان
آرام میگیرم بر لانه ے دوشت
در ایטּ هیاهوے غمگینِ تڪرارے
دیوانـہ شد قلبم، شیدا و مدهوشت
هرچند گویے تو از عشق بیزارے
هرگز نمے گردد یادم، فراموشت
مهناز نصیرپور
نت به نت میرقصد تنم از دستانت
خط به خط مدهوش شعر انگشتانت
برده قلب ما را آن لب خندانت
شده ام سر در گم در شب مژگانت
در کویر باور میرسم به آخر
تو بیا و دریاب گل این گلدانت
زیر پاهای تو، عشق من رنگ نباخت
من هنوزم هستم قالی کرمانت
دل من ویران است ابر پرباران است
تو بتابان بر شب، نگه تابانت
کوچه ها بن بستند، عقربه ها خسته
دست من کوتاه است از گل دامانت
از دل مردادم نبض عشقم تند است
آتشم را کم کرد مهر آن میزانت ؟
#مه_ناز_نصیرپور
نوزده بهمن نود و چهار
