امشب خیالم
عطر آغوش تو را
دارد
مهر و ماه روزگارم!
روشنے بخش بهارم!
اے تو آرام و قرارم!
سبزے باغ و چنارم!
من بـہ عشقت مے نگارم

مـہ ناز نصیرپور

پنج شنبه بیست و هفتم خرداد نود و پنج

پ.ن : امشب پس از مدتها با تو خندیدم♥

روی خوش زندگی را دیدم♥

از خدا سپاسگزارم که حضور تو را به من هدیه کرد.

ردیف شد
گلواژـہ ے تنت
در قطعـہ اے خاڪ
اے قافیـہ ے پاڪ
تو را از تنهایے چـہ باڪ
وقتے خدا مراقب توست؟

مـہ ناز نصیرپور

خدایا
تو را نفس مے ڪشم
جوانـہ ے آرامش در دلم مے روید

نغمـہ ی ساز تو را مے جوید

تو هستے مهر زیبا، جاودانے
تویے دیباے شعرے آسمانے

منم هر لحظـہ سرشار نگاهت
نگیر از جان من هرگز پناهت

مهناز نصیرپور

روزی بهار

فصل میلاد بود

شکوفه ی دیدار

شوق میعاد

این روزها

اما

طرح مرگ

در قاب زندگی

مهناز نصیرپور

 

یکی بود یکی نبود
در جمعه ای تلخ
وقتی هنوز نفس
از قفس سینه ات
پرواز می کرد
من نبودم
وقتی بازگشتم
تو نبودی
و همه بودیم زیر باران

مهناز نصیرپور

وقتی داشتم از شوق اینکه آخرین روز اردیبهشت هم به خوبی گذشت می خندیدم،
طوفان غم رفتن پدر چنان لبخندم را پرپر کرد که گویی هرگز نبوده است.

مهناز نصیرپور

دیگر
همیشه بهار را
دوست ندارم
وقتی بی تو
درد و ماتم دارم

مهناز نصیرپور

چرا راه دور بروم؟
وقتی در قلبم
مهر تو جاودانه است
و سپید ذهنم عاشقانه

مه ناز نصیرپور

 

این روزها

ڪـہ شعر نگاهم

قافیـہ اے غمگین است

و شب بر شانـہ ام

تلخ و سنگین

نوشتـہ هایت

مهجور مے مانند

اما

وقتے بانوے شاعر تو

از سپید واژگانش

بردارد

چادر سیاـہ شب را

دوبارہ

چون تاج بر سر غزلهایش

مے گذارد

دلترانـہ هاے تو را،

بے بهانـہ

مـہ ناز نصیرپور

به نام خالق زندگی،

وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ
و بشارت بده به صبرپیشه کنندگان، آنانی که هر گاه مصیبتی به آن ها رسد گویند: «همه از خداییم و به سوی او باز می‏گردیم»

حالا که فصل اندوه بهارمان را فروریخته
اشک را از شاخه ی چشمانمان آویخته
حالا که زلزله ی حسرت
کوه شانه هایش را با خاک آمیخته
چاره ای جز تاب این همه عتاب غم ندارم ?

این روزها، هر روز و هر لحظه با گریه به پرواز او می اندیشم
و دلگرمی من این است که پاداش تمام خوبی ها، مهربانی ها، دستگیری ها و مردم داری اش را حتما می گیرد
پدری که همیشه به وصل کردن آدمها فکر می کرد نه به فصل کردنشان
سخاوتمند بود، گر چه وقت نیاز تنها ماند ?

امّا دلم روشن است که خدا و امام زمانش با او هستند ☺️✨

به حکم ادب و قدر شناسی
از همه ی دوستان و عزیزان سپاسگزارم
که با حضور گرم و سبزتان، با ارسال پیامهای تسلیت، بنر، تاج گل، و هر آنچه در توانتان بود به وسعت قلبهای بزرگتان، آرامش را به دل غمدیده ی ما آوردید.

از همه ی شما بزرگواران و اعضای محترم کانالم به ویژه جناب آقای محمد صابری ادمین کانال غزلخوان و آقای مجتبی مرادیان و گروه دوستان خوب بخاطر حمایت بی دریغتان ممنونم.

امیدوارم تندرست و خوشحال باشید و بتوانم لطف و محبتتان را به شادی جبران نمایم.

خواهر کوچک شما، #مه_ناز_نصیرپور
ششم خرداد ماه یک هزار و سیصد و نود و پنج