گم شده ام

مثل کودک احساسی که

در سرزمین منطق،

تنها رها شده است

گم شده ام

مثل غزلی که با ضربه ی جدایی

عقیم شده است

مثل دلواژه هایی که ناامید از نگاه تو

یتیم شده اند…

من گم شده ام

مثل باران

در بغض ابرها

و مهری که در بی مهری پاییز

درگیر عطش انتظار است

 

مه ناز نصیرپور

بیست و هشتم مهر نود و پنج

ساعت ۱۰صبح

مهر

در تقویم جانم
تا همیشه
روشن است

مه ناز نصیرپور

می نویسم هر شب
نت به نت
زمزمه ی یادت را

مه ناز نصیرپور

دیگر باور می کنم
حقیقتی را که با عشق
نخواستم ببینم

مه ناز نصیرپور

فصل سوم
بی تو
آغاز غمی
سنگین است
گرچه پاییز
طلوع غزلی
رنگین است
خانه از عطر وجودت خالی
روی خاک تو ، گل نسرین است

مه ناز نصیرپور

بداهه
اول مهر نود و پنج

اولین پاییز بدون بابا

بیچاره تابستان

اشکهایش همیشه

در بغض می خشکد

خوش به حال

فصلهای دیگر

که گریه هاشان

شاعرانه

از نوشته ها می چکد

 

مه ناز نصیرپور

نوزده تیر نود و پنج

 

سیاـہ غم بر اندامم
شب تاریڪ محنت بود
سپید شعر آوردے
براے واژـہ هاے مלּ

بـہ جاלּ ،مهر تو پوشیدم
شراب عشق نوشیدم
تویے تصنیف خورشیدم

بیا تا قصـہ ے ماندלּ
بیفروزیم بر شبها

دوبارہ نغمـہ ے خواندלּ
بیاویزیم بر لبها

تویے دروازہ ے امید
بـہ روے عابرے خستـہ
بدوלּ سِحر چشمانت
دلم بدجور بشڪستـہ

مـہ ناز نصیرپور
تقدیم بـہ تو ♥ ڪـہ همیشـہ هدیـہ ے دیدارت بـہ مלּ

شعر تازہ ے لبخند است و دستاלּ روشלּ پیوند

 

نبودنت
در مטּ تیر میڪشد
برگهاے تقویمم
را بـہ زنجیر،
ایטּ اولینهاے بے تو

مه ناز نصیرپور
اولیטּ تابستاטּ بے تو?

امسال طلوع فصل دوم با توست
ای مطلع بهترین ترانه

هرجا ز کَرَم شکفت واژه
نام حَسَن تو زد جوانه

 

مه ناز نصیرپور

من گمشدہ در باخترانم
بے تو بـہ لبم رسید جانم

از گَرد غمت نفس بریدہ
من واژـہ ے زرد یڪ خزانم

مه_ناز_نصیرپور