مادربزرگ…
تو را
از دست داده ام
با تمام رازقی های جانمازت
با عطر گل محمدی ِ راز و نیازت
پرواز کردی و رفتی
از لحظه ی کوچ غمگینت
با تلخیِ بغضِ سنگینت
عجینم…
تو در آسمانی و من اسیر زمینم
دلتنگِ تو و آغوشِ تو …
خواب آن روزها را می بینم…
حسرت به دل،
به یاد شبِ یلدا و
شوق بیداری تا صبحِ فردا
به یاد لبخند مهربانت،
شیرینی لهجه و زبانت
به یاد تو و دانه های انار،
به یاد آجیل و شیرینی و برنجک در بهار
صدای صلواتت در گوشم
بارِغم ِنبودنت بر دوشم
هنوز
دلم گیر کوچه باغهای کاه گلی و صدای آب و لمسِ
دستان توست
نگاهم بی قرارآسمان پرستاره و مهربانیِ
چشمان توست
مهناز نصیرپور ۳۰/۹/۹۳
اولین شبِ زمستان
با خیال یلدای آغوشت
رویای صورتیِ
لبخند خاموشت
امیدوار به لطف
ایزد مهربان
چشم به آسمان
دعای هرسال ما،
در فصلِ نوازشِ انگشتانمان
کنارِ سرخیِ دانه هایِ انار
زیر گرمایِ دلپذیرِ کرسیِ دورهم بودن
حلقه های عشقمان در دست ،
روی لب گل لبخند
با ستاره در پیوند
جشن باشد برایمان یلدا…
مهناز نصیرپور
۲۸/۹/۹۳
عطر ِبودنت،
کم کم
از تنم می پرد،
کی تمدید می کنی
یلدای آغوشت را؟
یاسِ پنهانِ پشتِ دیوارها،
پیدا میکنم شانۀ غزل پوشت را
مه ناز نصیرپور
۲۵/۹/۹۳
عاشق که باشی …
اسیدی بودن باران چه اهمیت دارد ؟
مهم این است
تو هستی و غزل چشمان او و خنده های بی بهانه …
نگاه آبی یار و برگهای رنگی پاییز و آغاز ترانه…
چندین برابر می شود
عطر موهایش زیر باران…
و نرم تر از شکوفه های
زیبای بهاران..
مهناز نصیرپور
پاییز و باران و قصه های عاشقانه
برگهای رقصان و دلتنگیهای بی بهانه
رو به پایان است …
هراسانم
دیر شود
کنار هم قدم زدن
میان این همه رنگ
زیر آسمان بارانی
فارغ از پشیمانی…
مهناز نصیرپور
دیشب
کوچه های بارانی پاییز را
قدم زدم بی تو..
اما نه
تنهای تنها
من بودم و رویای عاشقانه ی حضور تو
من بودم و خاطرات جاودانه ی عبور تو
سرد بود هوای فاصله،
می لرزیدم اما
هنوز مست از شراب نگاهت
بی قرار و چشم به راهت…
مهناز نصیرپور
در این دوراهی ها
گم شده ام …
مثل پرنده ای که آسمانش را گم کرده است.
مهناز نصیرپور
حتی دستانم دلتنگند
بیا برایت حرف دارم
به اندازه ی خطوط سر انگشتانم
مهناز نصیرپور
فاصله ی بودن و نبودن تنها یک حرف است
زیباییِ زمستان به ستاره های رقصان برف است…
مهناز نصیرپور
۲۰/۹/۹۳


