لادن زیبای بهاری
شعرهایت
جادوی طلایی خورشید،
گاهی حکایت لحظه های بی قراری
گاهی قصه ی رویا و خیال و امید
بتاب
بر دشت گلواژه های شعر نو
تا همیشه
مهناز نصیرپور
۸/۲/۹۴
مدتها حتی بدون تو
در آغوشِ خاطراتت
خوابیده ام …
حاصلِ این آمیختن،
کودکیست به نام عشق
که حالا دوساله است
و من که بر سر پیمانی
عاشقانه
مانده ام
سر بر شانه هایِ دیوار ،
با بغض و گریه، بسیار
نبودنهایت را
در گوشهای ِسنگینش
خوانده ام
حالا
تو که بی قرارِ رز و نیلوفر و
همیشه بهار،
از مِهر آمده ای
می گویی از توازن و تعادل
هستی سرشار
از تو می پرسم
آیا انصاف است
این کودکِ امیدوار
تا همیشه یتیم باشد و
بانویِ شعر من
بی تو
تا ابد عقیم؟
مه ناز نصیرپور
روزهایی که آوای رفتن خواندی
فروردین ۹۴
این همه ابر ،
پنهان می کنند
مِهر حضورت را
از چشمانم…..
تا کی مانند باد ،
بی قرار و سرگردان،
از چهره ات کنار بزنم،
پنبه های خاکستری و سیاه را ؟
خورشید، همیشگی ست
اما تو…….
کاش درد ِ عمیقِ واژه هایم را
لمس می کردی ….
گویی قصه ی ابر و مِهر
تا همیشه ادامه دارد …..
مه ناز نصیرپور
دیشب از همه ی شبها تاریک تر بود
پر از کابوس…..
۶/۲/۹۴
نزدیک است
میلاد شعر دیدار
از پس پیله ی انتظار
تو میایی
و در آینه ی چشمانم
تصویرت می خندد
ذهن من،
با یادت،
کوچه های رویا را
آذین می بندد…
مه ناز نصیرپور
زمستان ۹۳

بگذار،هر روز رنگ به رنگ،
طرح به طرح،چهره به چهره،
جولان دهند،پیش رویت
بگذار،با کفشهای پاشنه دار،
نشان دهند،قامتشان را بلندتر،
خطوط اندامشان را نمایانتر،
نقابها را تازه تر…
آنها نمی دانند،
روح تو ،مجذوب شعر ِنگاه من است….
من،برای رسیدن به آسمان ِچشمانت،
نیازی به پاشنه های بلند ندارم…
بر ابرهایِ سپیدِ ذهن تو ،
سبکبال،سوارم….
اگر حتی کنارت نباشم
در لحظه های تو،
تپشی عاشقانه دارم….
همیشه ردیف است
عشق
در باغ شاعرانه ی ما
هرچند
گاهی قافیه میبازیم،
اما
دوباره،
با هم،
بیتِ زندگی،
میسازیم….
من و تو ،
شاعرِ ترانهْ پروازیم
گاهی به پایان،نزدیک،
اما دوباره فِکرِ آغازیم…
من و تو،
در سکوت ِمرگبار ِترس،
آرامشِ آوازیم….
مه ناز نصیرپور
۳۰/۱/۹۴


