reza kaboutar

در قفسِ سینه ، بال بال می زند ،
کبوترِ وجودم ،
بغضِ بامِ حرمت تنیده در تار و پودم ،
نشد به جای آورم ،
در حیاطِ صحن، رکوع و سجودم ….
کاش امشب آنجا بودم ،
در باغِ حریم روحانی ات،
از آسمانِ پرستاره یِ دعا و خدا میسرودم….

پ.ن: ای ستاره ی هشتم
مرا لایق دیدارت بدان،به سویت بخوان،

شعرهایم برای تو تنها در حرم امنت ، بیدار می شوند……

مه ناز نصیرپور
چهارم شهریور نود و چهار

۳c7c610c1ebab69f53b79f991e253304

عشقِ من و تو  انگار ،

میچرخد همیشه بر این مدار،

انتظار و  دلِ شوریده ی  بیقرار،

اما هنوز  تویی بر خر ِشیطان سوار،

مگر نگفتم مرا بی خبر نگُذار؟

 

مهناز نصیرپور

دوم شهریور نود و چهار

mize entezar

کتاب ِچشمانت را ببند،

سرت را بر طاقچه ی شانه هایم،

بگذار…

هنوز پرپر می زند ،

دستانم برای نوازش موهای

موجدار….

هنوز رویایت ،

پاورچین سر می زند به سرزمین خوابم،

با لباسی به بلندایِ

سپیدار….

بیا و با شوق ،دوباره بخند به شکستِ

روزگار…..

اینجا دو چشم منتظر،نشسته بیدار ،

به  امید دیدار….

مه ناز نصیرپور

اولین روز از آخرین ماه تابستان

 

 

دلم برایت تنگ شده،

اما جرات گفتنم نیست،

می ترسم دریای آغوشت،

مرا پس بزند…..

می خواهم غریق تو باشم ،

آرامش خواب عمیق تو باشم،

از گریه و تنهایی خسته ام ،

بی تو ،به رویایت دل بسته ام….

 

مه ناز نصیرپور

۹۴/۵/۳۱

rozhin-(558)-8088771360

می بوسمت ،

دریایِ مواج دلم،

آرام ،

می گیرد،

چشمانم،

از ستاره ،

برق شوق را وام ،

شعرم از تو نام  می گیرد…..

سین ِ من از صدایت،

لام می گیرد…..

جاری می شود بر زبانم،

کلام دلنشین سلام…..

مه ناز نصیرپور

 

امروز،

آخرین روز مرداد است ،

دلهره ها ، همَ و غمهایت را

بسپار به واپسین روز این ماه ،

شهریور ، رویش سحر است

از پس شبهای تاریک …

آغاز راه ِ رسیدن به طلوعِ مِهر،

از کوچه های تنگ و تاریک …..

 

مه ناز نصیرپور

تقدیم به مِهرِ درخشان پاییزم ….

سی و یک مرداد نود و چهار

 

 

۵۷۰۹۸۸۵۵۵۲۳۲۸۵۵۲۹۸۲۳

دریای نگاهت را به  سوی آینه میبری ،

نمیگویی بیقرار ،

چگونه بماند بر دیوارِ ندیدنت  برقرار؟

مهناز نصیرپور

پ.ن : تقدیم به مریم عطائیان ،

دختری که چشمانش، آسمان  و دریا نوشیده است ….

دستانش ، کهکشان درخشان و رویا پوشیده است….

رنگ لبخندش در هیچ طیف نوری نیست

از قلبش ، چشمۀ مِهر جوشیده است….

۹۴/۰۵/۲۹

خداوند گل و نارنج و خرداد

خدای دشتهای سبزِ مرداد

 

تو ای معبود من بالاترینم!

دوای درد من ای بهترینم

 

خدای مریم و عمران و عیسی،

خدای احمد و یوسف و موسی،

 

خدای آسمان و ابر و باران،

خدای کهکشان، خورشید تابان

 

خداوند تبسّم یا ترنّم

خداوند ترحّم یا تحکّم

 

خدای روز و شب، سیاهی و رنگ،

خدای رویش گل از دل سنگ

 

امید صبح روشن در دل شب

نجات قلب بیمار از غم و تب

 

خدای جنگل و سرو و سپیدار

پس از تنهایی و غم ،شوق دیدار

 

خداوند گل ناز و اقاقی

همیشه در دلم هستی تو باقی

 

بگیراز این جهان درد و تباهی

بسوزان ریشه ی ظلم و سیاهی

 

لب خشک زمین، با صلح،تر کن

به مهرت کینه ها را دربه در کن

 

تویی قافیه ی راز و نیازم

شکوه عارفانه در  نمازم

 

خدای عطر خوب نرگس و یاس

صدای نبض عشق در اوج احساس

 

بگیر از من ،تمامِ خستگی ها

به این دنیا همه دلبستگی ها

 

تویی پایانِ غم، اندوه و آهم

تویی روشنگر جاده و راهم

 

مهناز نصیرپور

sadness-girl
تابستانم،

بدونِ خورشید شد،

در روزهایِ آخر ِمرداد….

منتظر میمانم ،

تا مِهر،

کاش طلوع کنی ، در دستانم ،

دوباره….

پر کِشَم به سوی آغوشت،

به یک اشاره ….

طولانیترین، کُسوفِ دنیا  ، شبهای ابری و خُسوفِ رویا را ،

تاب می آورم،

به امیدِ شبهایِ پرستاره …..

آرامش به امواجت میرسد روزی،

دل ِ پرآشوبِ بیچاره …..

مه ناز نصیرپور

بیست و هشتم ماه جاودانگی سال نود و چهار

 

zayanderood shab1

چراغها را چه سود ،

وقتی چشم اصفهان بسته بود،

نصف جهان بدون زاینده رود،

انگار مرده بود…

از سکوت ِکویر،

سی و سه پل خسته بود…

گلوی شعر ِزندگی را بغض ، گرفته بود…..

در شهر ، غمی عمیق نهفته بود….

فصلِ شادی خفته بود
مه ناز نصیرپور
مرداد ۹۴