در این همه تاریکی،
با سپیدهایِ مخملینِ شعر،
ماندگار شده ام ،
در سرزمینِ دفترت……
مه ناز نصیرپور
هجده آبان نود و چهار
در این همه تاریکی،
با سپیدهایِ مخملینِ شعر،
ماندگار شده ام ،
در سرزمینِ دفترت……
مه ناز نصیرپور
هجده آبان نود و چهار
آسمان،هم شعرِ دلتنگی ام را ،
خواند
برای شهرِ قلبم، باران ، فرستاد،
اما چشمانم،
تشنه یِ دیدارت ماند
مه ناز نصیرپور
یازدهم آبان نود و چهار
پرندگان ، وزنِ غزلِ آسمانند
اگر بمیرند
شعر پرواز، قصۀ آواز
جیک جیک و دانه و آغاز
بر خاک می افتند
پس بی وزنیِ بال گشودن در امتدادِ رویا
لمسِ امواج نیلگون ِدریا را از آنها نگیریم
مه ناز نصیرپور
هفده آبان نود و چهار
بداهه
بیایید در این هوای سرد پرنده ها را دریابیم….
مهرِ طلاییِ من!
یک ماه از روییدنت گذشت…
بدان ، تا همیشه ،
در لحظه هایم می درخشی،
به قلبِ شعرم ، زندگی میبخشی…
مه ناز نصیرپور
یازدهم آبان نود و چهار
چارراهِ استانبول،
مرا یادِ اخمهایِ تو می اندازد،
قهوه ای تلخ اما مطبوع …..
مه ناز نصیرپور
نوزدهم مهرماه چهارراه استانبول …..
شاید اگر کوفه ،نبود از مردانگی دور،
خالی از نور،کر و کور،
بیگانه با ترانه ی وفا،
مملو از بلای ِخنجر از قفا،
کربلا دردی ماندگار بر تنِ تاریخ.نمیشد…
مه ناز نصیرپور
عاشورا- دوم آبان نود و چهار
!خدایا
مبادا دلِ من، مثل فانوسهای چلچراغ،
تنها سالی یکبار از یادِ امام حسین روشن شود….
صبح عاشورا ،
همیشه دلشوره ای غمگین دارد ،
بغضی تمام نشدنی و سنگین….
دلت میداند راهِ لحظه ها ،
تو را می رساند به غم ِتلخِ شام ِغریبان،
ماتمی که ندارد درمان حتی پس از گذشت سالیان….
مه ناز نصیرپور
دوم آبان ماه نود و چهار
ده محرم – عاشورا…..
فُرات،
تشنه ماند و بی تاب،
در بسترِ حسرت،
وقتی گلهای محمدی ،
سیراب از خون،
گُلِ سرخ شدند….
مه ناز نصیرپور
سی ام مهر ماه نود و چهار
دفتر ِشعرِ محرّم،
همیشه تشنه می ماند،
از واژه های خیس ،
عطشناک و بی تاب می سوزد ،
اما هرگز سیراب نمی شود….
مه ناز نصیرپور
سی ام مهر ماه نود و چهار
