مطالب توسط مهناز

عید قربان

  دلم را دریای طوفانی کردی و رفتی با اشک، چشمانم را چراغانی کردی و رفتی گل لبخندم را اسیر خاک پشیمانی کردی و رفتی شب عید بود و قلبم را قربانی کردی و رفتی…

بغض تلخ پژمردگی

زندگی گاهی آن قدر سخت می شود که آرامش را طوری گم می کنی که گویا هرگز نبوده است… تلخ است وقتی با شوق و امید از خانه می روی اما ناامید و غمگین و افسرده بر می گردی دلتنگ می روی دلتنگ تر  برمی گردی امشب آسمان هم طوفانی ست پر از بغض تلخ […]

مراقب خودت باش

گفتی مراقب خودت باش چگونه؟ از هجوم خوابهای رنگی یا از صدای قدمهایت که به خلوت خوابم پا می گذاری؟ بی اجازه می آیی و من غرق رویا می شوم مه ناز نصیرپور

دریا

آغوشم طوفانی می شود، گاهی با نگاهت بالا و پایین می برد، تو را در امواجی بلند…. گاهی آرام است در بستر موجهای کوچکش، آسوده بخواب که دستانش مراقب توست.. مه ناز نصیرپور

حفاظت شده: نوازش

هیچ چکیده‌ای موجود نیست زیرا‌این یک نوشته حفاظت شده است.

نگاه تو

تنها نگاه تو کافیست برای رویش باغچه ی قلبم.. نیستی وقتی عطر تو هنوز با من است دستان دلتنگی گلوی لحظه ها را بیشتر می فشارند چشمانم بیش از پیش منتظرِ دیدارند در من غرق شو هرروز، هرشب دریای وجودم دوباره تو را به ساحل آرامش باز می گرداند فریاد می زنم دوستت دارم ، آشکار و نهان کنار […]