صبر می کنم ،
شاید در همین دوری ها،
در همین شب کوریها ،
که هنوز از پا نیفتاده ام
و به دیوار ،تکیه داده ام
و نبودنت را می گریم،
شاید در همین فاصله ها ،
دوباره عاشقم شدی…
میدانم دیگر شعرهایم به دلت نمی نشیند،
چشمانت، اشکهای بیقراریم را نمی بیند،
اما من هنوز درونم از نوری ، روشن است
امید، تنها بهانه ی زندگی کردن است….
مه ناز نصیرپور
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.