تا وقتی ،آغوشی از عشق ، تنور مرداد باشد
تا وقتی دلی برای طعم آلبالو،
گونه ی سرخ زردآلو،
لواشک آلو،
روزهای بلند و بستنی،
رها کردن پاها در آب رودخانه،
خوابیدن در چادر و بوی چمن و شمال و تمشک و صبحانه
فصلِ هم آغوشی تن و دریا،
نسیم جنگل و رویا ،
تنگ می شود؛
تابستان ،تنها در تقویم گذشته است….
از باغ های ِسبز ِتابستان، آمده ام
اما
پاییز را دوست دارم….
پاییز با باران و هزار رنگِ برگهایش
شکوفا می کند
بهارِ شعرم را …..
در نسیم خنک و دل انگیزش شاعرانه هایم می روید
و قلبم عاشقانه ها را می جوید…
مه ناز نصیرپور اول مهر ۹۳
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.