شب،

رقص خیال توست
در دفتر ذهن من…

پلک من،
منتظر رویش تو می ماند
شعر صد خاطره را می خواند
حافظم حال مرا می داند
بس که نامت بردم…

من به #مِهر تو
به نخهای طلایی وجودت
چندیست
گره خوردم محکم…
ای طلوع دیدار
واژه ی یاد تو
در من جاری
غزلی بی تکرار
تا همیشه بسیار

تو هوای یاسی
که نگردد انکار
کوچه های دل من،
از تپش های اقاقی
حضورت سرشار

مه ناز نصیرپور
#بداهه ۵ مهر ساعت ۲۲:۲۰ دقیقه

 

دختر شهریور
گندم موی ترا
مهر دستان طلای خورشید
چه فریبا
زیبا
دانه دانه
رج رج
چه شکیبا

بافته…

آن خدای باور
اولین و آخر
شعر این مزرعه را
به لطافت
با عشق

همچو دیبا تافته…

یاد گلواژه ی عشقش در دل
همچو فانوس
به تاریکی تنهایی من
رقص کنان *
آویز است…

 

دختر شهریور!
شاعرانه،صدرنگ
می خرامی آرام
تو در آغوش نسیم
با غمی بی آهنگ
دامن سبز تو
میبازد رنگ

عاشقانه،دلتنگ…

آخرین سمفونی تابستان!
زردی گاه به گاهت
هرچند
قاصد پاییز است
دست فصل سوم
بر تن و گیسویت
مهرِ شعرآمیز است
چشم بارانی او
خیس از عشق،
ز غزل لبریز است
کوچه های قلبش

نور امّید تب شبدیز است

شهریورتان مهرآمیز

مه ناز نصیرپور
دوم شهریور نود و پنج

مِهر،
آغاز شعر دیدار
در قلب شب
شدی چون
گلواژه ای پدیدار،
در مِهر

مه ناز نصیرپور

ڪنارِ سفره ے انتظار،
سمنوے چشمانت،

سماق لبانت
عطر سیب دستانت
را دلتنگم
اما مے دانم
سبز میشود
گندمِ دیدار
در حروف بهار

مه ناز نصیرپور

 تابستان بیتاب قلبم،

وقتی از چشمانت،
اختیار تام میگیرد

در سایه ی رعنای تبریزیت،
گهواره ی آغوش #پاییز یت،

آرام میگیرد ❤️

مه_ناز_نصیرپور
چهارده شهریور نود و چهار

 

love_girl_window

مهرِ تابانم،

به طلوعِ دوباره ات ،

چند غروب باقیست؟

تا پرواز کند

قناری شعر از قفس دفترم

به سوی افقِ چشمانت

آرام گیرد جسم و جانم

در ساحلِ دستانت،

نشسته ایم پشت پنجره ی انتظار

من و آفتاب بی رمق امید،

دلتنگِ لبهایِ خندانت…

مه ناز نصیرپور

ششم اسفند ۹۳