سٌر می خورد
سورتمه ی شعرم
بر سپید خیال تو

مه ناز نصیرپور

هرشب می بافم
ریسمان خیالم را
به آسمان چشمانت
مه ناز نصیرپور

جمعه،
ناگزیر هفته است
بی تو من یاد تو را
دور خودم
پیچیدم

 

مه ناز نصیرپور

آذر رفت

تا اجاق فصل انتظار

سردتر شود

مه ناز نصیرپور

آذر نود و پنج

انعکاس مهرت

در من

لبخند ماندگار شعر

است

مه ناز نصیرپور

سکوت

گاهی

سکته ی دردناک واژگان است

در مسیر نقطه چین ها

 

مه ناز نصیرپور

بهارِ نارنجی!
به مهرت سوگند
آبان،
بی باران
اندوه خیابان است

مه ناز نصیرپور

 

فُراتِ عشق،

لب تشنه،

هنوزم آب

کمیاب است

 

مه ناز نصیرپور

شانزدهم مهر نود و پنج

تو را فریاد نمی زنم
در هیاهوی ساکت و دزدانه ی شب
تو را چون ترانه ای پنهان،
زمزمه می کنم
در گوش دفترم…
تا نشنوند نامحرمان پابرجا

مه ناز نصیرپور

پ.ن: مراقب کسانی که دوست دارید باشید

مارهای نامحرم، موذی و آرام در رابطه تان رخنه می کنند اگر غافل شوید

 

می بندد

بال خیالم را

قافیه ی میزانت

 

مه ناز نصیرپور