نگاهِ پر مِهرت،
از صدها مرداد، گرمتر ،
دستانِ عاشقت از ابریشم، نرمتر …
آن هنگام که خورشید،
جوانه ی عشق، بوسید،
صدها باغ، گلواژه در جانم رویید
پ. ن: در پاسخ شعر چشمان تو
که برایم سرودی ….
شهریور ۹۴
نگاهِ پر مِهرت،
از صدها مرداد، گرمتر ،
دستانِ عاشقت از ابریشم، نرمتر …
آن هنگام که خورشید،
جوانه ی عشق، بوسید،
صدها باغ، گلواژه در جانم رویید
پ. ن: در پاسخ شعر چشمان تو
که برایم سرودی ….
شهریور ۹۴
مثلِ غروبِ جمعه یِ پاییز ،
دلگیر است،
نبودنت….
شانه ات قرصِ خواب
برای این چشمهایِ پرآب…..
مه ناز نصیرپور
حالِ امروز من ….. چقدر تلخه این حال و هوا…..
مثل کودکی که گم کرده
جعبه ی مدادرنگی،
پر از اشک و دلتنگی،
هرشب میپرم از خواب،
چون آهویِ ترسان از پلنگی…
مهناز نصیرپور
دستانم را نپوشیدی،
نگاهم را ننوشیدی،
حیف نفهمیدی
من و بلندایِ شب،
بدونِ مِهر،
رنگ و نور نداریم….
در بن بستِ تنهایی،
راهِ عبور نداریم….
مه ناز نصیرپور

پاییز،نگینِ انگشترِ فصلهاست،
در آغوشِ باغهای نارنجی و زردِ
اولین ماه،
گلِ دیدار رویید،
من و تو و نسیم و مِهر،
شدیم همراه،
چشمانت در سکوتِ شبانه ،
درخشید،
نگاهم، مستانه شراب ِنگاهت ،
نوشید،
انگشتانت،
مردادِ احساسم را
پوشید،
قصه ، آغاز شد،حالا دیگر دلم،
برای قدم زدن در خنکای ِباد و باران،
بهانه داشت،
برای شعر گفتن، واژه های عاشقانه داشت،
با تو خستگیِ روزهای تکراری ،رفته ،
بهارِ خفته یِ لحظه ها، شکفته بود ،
باغ ِدستانم ،سرشار از جوانه،
درختِ جانم ، پر از برگ و نور و ترانه بود…..
مه ناز نصیرپور
آبان نود و سه
بانویِ احساسِ خفته در آغوشت را
بیدار ،
تبِ جدایی و شب ِ تنهایی را
طلوع ِدیدار….
راهِ چشمانت را به افقِ نگاهم باز،
بر بلندای دستانت، دوباره پرواز
خواهم کرد…..
مه ناز نصیرپور
دهم شهریور نود و چهار
نگاهت،
چند دیوان،شعر دارد؟
که دیوانه وار می خوانم و تمام نمی شود
مه ناز نصیرپور
دوازدهم ماه جاودانگی
