خسته ز سرب و دودم، آبان، ببار لطفاً
بیزار از رکودم، آبان، ببار لطفاً

پَر بسته در خیابان، افتاده در سیاهی
من هق هقی کبودم، آبان، ببار لطفاً

بغضی شبیهِ ایران، درمانده‌ای پریشان
هرگز چنین نبودم، آبان، ببار لطفاً

درد نگفته در جان، پرواز رو به پایان
اجباری فرودم، آبان، ببار لطفاً

زاینده رود آهم، نصفِ جهانِ اندوه
ویران شده وجودم، آبان، ببار لطفاً

قربانی سکوتِ بی رحمِ بی ترحّم
خاموش، چنگ و عودم، آبان، ببار لطفاً

دلتنگِ قطره‌هایت، بر گلِ نشسته رویا
مرثیه شد سرودم، آبان، ببار لطفاً

همچون نوای فریاد، در چاه مانده، امّید
نشنیده‌ای سجودم؟ آبان، ببار لطفاً

 

مه ناز نصیرپور

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *