در دل دیوانهام صبر و قرار دیگریست
پیش روی فصل اندوهم، بهار دیگریست
سردی دی، در سکوتِ تلخ تنهایی گذشت
شاید آهنگِ خوشم نزد سه تار دیگریست
ناامیدم کرده، دیماهی که قلبم را شکست
باز هم دوریِ تو راه فرار دیگریست
بیتفاوت گفتهای جانم، خداحافظ برو
گوئیا دست تو در دستِ نگارِ دیگریست
با سقوطِ دولتِ احساس من، خورشید مُرد
ناجیِ این تختمان زار و نزارِ دیگریست
بسکه از سرمای بیمهری تو لرزیدهام
گر بگویم عاشقم، شعرم شعار دیگریست
کوه یخ بودی و کشتی دلم در هم شکست
ناخدای زندگانی را تبارِ دیگریست
در میانِ برکهی چشمانِ من غایب شدی
انعکاسِ ماهِ رویت، جویبار دیگریست
از تو و دیدار تو دیگر نمیروید دلم
شاخهی احساسِ من را برگ و بارِ دیگریست
دود شد اسپندِ یادت در تنور بیکسی
این دلِ زخمیِ من چشمانتظارِ دیگریست
بازگردی بهتر است دیگر، دلم جای تو نیست
تکیهگاهِ غصههایم ،جاننثارِ دیگریست…
مهناز نصیرپور