جمعه و “چاوشی” و “ابراهیم”
ما اسیر سفری جانکاهیم
چشمهامان غزلِ ممتد درد
خنده ی زخمی صدها آهیم
در بلندای شبی یلدایی
شعر بی قافیه ی کوتاهیم
پرِ فریادِ غمی دیرینه
حبسِ دیوارِ کدامین چاهیم؟
روزگارِ همه تاریک شده
من و تو دربدرِ یک راهیم…
مهناز نصیرپور
جمعه
۱۶/۶/۹۷
پ.ن: آلبوم “ابراهیم” آقای “محسن چاوشی” بسیار شنیدنی و هنرمندانه است با مفهومی عمیق…
نه مثل آلبوم های خوانندگان نان به نرخ روز خور این روزها با اشعار دزدی و آهنگهای کپی…
هنرمند واقعی خواننده ای مثل ایشان است که بدون کنسرت و تبلیغات آنچنانی با هنر صدا و انتخاب های ناب ترانه و شعریش محبوب شده…
ماهِ رمضان،نوشِ نگاهت قدغن
روییدن من بر سر راهت قدغن
چشمان من از عطش سیاهی رفته
باریدن روی همچو ماهت قدغن
صحرای نبودن تو همچون لوت و
تن پوش پر از گل و گیاهت قدغن
تشویش و غم و بی کسی و زوزه ی باد
آغوش لطیف و جان پناهت قدغن
تا موقع افطار به خود می لرزم
پوشیدن آن زلف سیاهت قدغن
مهناز نصیرپور
۲۷ اردیبهشت ۹۷
عزیز نغمه و شعر و ترانه
شقایق، رازقی، مه دلبرِ من
در این دنیا که لبریز فریب است
تویی اردی بهشتِ باور من
نگاهت مصرع آبی عشق است
تب پرواز در بال و پر من
خیال تو که پژواک امید است
طلوع هر غزل در دفتر من
میِ لبخند تو قافیه ی مهر
شراب شادی اندر ساغر من
تویی جادوی دل آویزِ مهتاب
درون برکه ی چشم تر من
اسیر درد کشدار سکوتم
تو کی آیی کنار بستر من؟
مهناز نصیرپور
بیا و گونه هایم را زشوقت ارغوانی کن
به رقص شعر لبخندت دل من را روانی کن
منم همچون زلیخا و تو هستی *معجزِ یوسف
تمام تار و پودم را پر از شور جوانی کن
شده دنیا هجوم غم به قلب بی پناه عشق
بیا فکری به حال *آخرین جنگ جهانی کن
بهاران بی تو می میرد دل قافیه می گیرد
به جای باد پاییزی، بیا با گل تبانی کن
درون من تپش دارد هنوزم نطفه ی احساس
بیا و پرده برداری از این راز نهانی کن
سکوت تلخ یک کوهم، پریشانی اندوهم
تو با پژواک آرامت برایم نغمه خوانی کن
رها کن *بیت و ابیاتی ز دیگر شاعران ای جان
بیا گلواژه های شعر من را زندگانی کن
مه نازم که با عشقش به تو هرلحظه می تابد
شبیه ماه مهرت باش همیشه مهربانی کن
مهناز نصیرپور
پ.ن: منظور از بیت یکی مانده به آخر این نبود که من حتی با شاعران و ترانه سرای بزرگی که نام بردم قابل مقایسه هستم که من حتی اندازه ی ناخن انگشت کوچکشان در شعر گفتن تبحر ندارم بلکه منظورم این بود زندگی کردن در غزلهای شاعر زندگی خودت یه مزه ی ناب تر داره …

سوره ی شمس الضحی، ای مهر بی پایان شعر
کی تو نازل می شوی بر پیکر بی جان شعر
“فصل پاییز است ومن مانند برگی بی قرار
بی صداجامانده ام درکوچه های انتظار”
کوچه های قلب من خالی ز تو
خش خش دوری و درد انتظار
کاش در آغوش تو افتم به مهر
بر تو و امواج تو گردم سوار
نغمه ی عشق تو آوای سه تار
با تو پاییز دلم همچون بهار
ابری ام بغض صدایم را بگیر
تو نتِ آرامشی، من بی قرار
چشم تو یادآور مرداد سبز
در خزان دفترم شعری بکار
فصل نارنجی؛ دل من روشن است
می رسم روزی به لبهای انار
مهناز نصیرپور
تضمین بیت بانو جمیله عجم
بداهه در سایت شعر ناب ۲۳/۶/۹۶
فصل آغوشت غزلها را بهاری می کند
گونه ی شعر سپیدم را اناری می کند
ای که دریای نگاهت شوق آبی غزل
ماهی قلبم بر امواجش سواری می کند
نوبهار واژه هایم نیلی چشمان توست
مرغ خاموش سکوتم را قناری می کند
با تو در اوج شکوفاییست عشق و باورم
دست گرمت غصه هایم را فراری می کند
در پناه شانه هایت من پر از آرامشم
بی تو اما کودک دل بی قراری می کند
بی تو تقویمم اسیر بهمن و طوفان غم
مهر دیدارت زمستان را بهاری می کند؟
مهناز نصیرپور
بیست و هشتم اسپند نود و پنج
ساعت ۹:۰۰ صبح
غزل یعنی دو دستت شاعر مهر
من و مرداد بی تاب و شب و راز
حروف نام تو بر لب شد آواز
تو مضرابی و من،دلواژه ی ساز
نوای تو چو مرغی نغمه پرداز
چو شهزادی لوند و قصه پرداز
تمام تار و پودم تشنه ات باز

رویای آن روز
هنوز و هر روز
در شعر وجودم جاریست♥♥