♥♥
نحسیِ ماهِ صفر پَر می کشد
از شگونِ دیدنت، دلدارِ من
مهرِ زیبای منی، قد می‌کشم
من برای چیدنت، دلدار من
خانه، خالی مانده از عطر تو وُ
لذتِ بوییدنت، دلدار من
باغ آغوشم کم آورده دگر
سبزی روییدنت، دلدار من
بر لب شعر و غزل، جاری نما
واژه‌ی بوسیدنت، دلدار من
وقتِ آن شد که به رقص آرَد مرا
مستی نوشیدنت، دلدار من
خسته‌ام دیگر ز دوری تو وُ
بی‌ثمر پوییدنت، دلدار من
بر دلِ پاییز من، انگار، ماند
حسرتِ پوشیدنت، دلدار من…
مهناز نصیرپور
♥♥

جمعه و “چاوشی” و “ابراهیم”

ما اسیر سفری جانکاهیم

چشمهامان غزلِ ممتد درد

خنده ی زخمی صدها آهیم

در بلندای شبی یلدایی

شعر بی قافیه ی کوتاهیم

پرِ فریادِ غمی دیرینه

حبسِ دیوارِ کدامین چاهیم؟

روزگارِ همه تاریک شده

من و تو دربدرِ یک راهیم…

مهناز نصیرپور

جمعه

۱۶/۶/۹۷

پ.ن: آلبوم “ابراهیم” آقای “محسن چاوشی” بسیار شنیدنی و هنرمندانه است با مفهومی عمیق…

نه مثل آلبوم های خوانندگان نان به نرخ روز خور این روزها با اشعار دزدی و آهنگهای کپی…

هنرمند واقعی خواننده ای مثل ایشان است که بدون کنسرت و تبلیغات آنچنانی با هنر صدا و انتخاب های ناب ترانه و شعریش محبوب شده…

 

ماهِ رمضان،نوشِ نگاهت قدغن

روییدن من بر سر راهت قدغن

چشمان من از عطش سیاهی رفته

باریدن روی همچو ماهت قدغن

صحرای نبودن تو همچون لوت و

تن پوش پر از گل و گیاهت قدغن

تشویش و غم و بی کسی و زوزه ی باد

آغوش لطیف و جان پناهت قدغن

تا موقع افطار به خود می لرزم

پوشیدن آن زلف سیاهت قدغن

مهناز نصیرپور

۲۷ اردیبهشت ۹۷

عزیز نغمه و شعر و ترانه
شقایق، رازقی، مه دلبرِ من

در این دنیا که لبریز فریب است
تویی اردی بهشتِ باور من

نگاهت مصرع آبی عشق است
تب پرواز در بال و پر من

خیال تو که پژواک امید است
طلوع هر غزل در دفتر من

میِ لبخند تو قافیه ی مهر
شراب شادی اندر ساغر من

تویی جادوی دل آویزِ مهتاب
درون برکه ی چشم تر من

اسیر درد کشدار سکوتم
تو کی آیی کنار بستر من؟

مهناز نصیرپور

همه از ماه دوم نغمه سازند
من از اردیبهشتِ بودن تو
همه دنبال گلزار و بهارند
من اما بی قرار پیرهن تو
نسیم و واژه ها رقصان و مستند
ز عطر رازقی های تن تو
حسادت می کند بانوی دریا
به آن چشمان سبز و روشن تو
دوباره صبح شد بلبل بخواند
به عشق لاله های گلشن تو
مهناز نصیرپور
پ.ن: اولین بیتی که در این شعر باعث غزل شدنش شد بیت بانوی دریا بود که برای بانو عجم سرودم..
تقدیم به ایشون
۲ اردیبهشت ۹۷

بیا و گونه هایم را زشوقت ارغوانی کن
به رقص شعر لبخندت دل من را روانی کن

منم همچون زلیخا و تو هستی *معجزِ یوسف
تمام تار و پودم را پر از شور جوانی کن

شده دنیا هجوم غم به قلب بی پناه عشق
بیا فکری به حال *آخرین جنگ جهانی کن

بهاران بی تو می میرد دل قافیه می گیرد
به جای باد پاییزی، بیا با گل تبانی کن

درون من تپش دارد هنوزم نطفه ی احساس
بیا و پرده برداری از این راز نهانی کن

سکوت تلخ یک کوهم، پریشانی اندوهم
تو با پژواک آرامت برایم نغمه خوانی کن

رها کن *بیت و ابیاتی ز دیگر شاعران ای جان
بیا گلواژه های شعر من را زندگانی کن

مه نازم که با عشقش به تو هرلحظه می تابد
شبیه ماه مهرت باش همیشه مهربانی کن

 

مهناز نصیرپور

پ.ن: منظور از بیت یکی مانده به آخر این نبود که من حتی با شاعران و ترانه سرای بزرگی که نام بردم قابل مقایسه هستم که من حتی اندازه ی ناخن انگشت کوچکشان در شعر گفتن تبحر ندارم بلکه منظورم این بود زندگی کردن در غزلهای شاعر زندگی خودت یه مزه ی ناب تر داره …

“جمعه ها گریان شوند ابیات در دامان شعر..
تا کجاها می‌رسد ابر من و باران شعر”

سوره ی شمس الضحی، ای مهر بی پایان شعر

کی تو نازل می شوی بر پیکر بی جان شعر

شانه هایت رفت از دست دل ویران من
پس چگونه سر کنم با درد بی درمان شعر
دختر احساس من در اشکهایش غوطه خورد
قافیه، اندوه شد در شهر بی سامان شعر
چشمهایت مطلع آبی دیوان غزل
پس کجا رفتی تو ای آرامش تابان شعر
واژه هایم سرد و تاریک است از دوری تو
کی شود روشن ز رخسارت شب و دالان شعر
تا تو بودی سبزی امید بود و دلخوشی
کی بروید زندگی در گوشه ی ایوان شعر
از هیاهوی سکوتم کر شده گلواژه ها
گر نیایی دق کنم از سردی زندان شعر
باغِبان مهربانی نغمه ی رود و سه تار
ریشه هایم خشک شد در تنگی گلدان شعر
 درد شد مرثیه ی هر روز من ای بی وفا
از کجا پیدا کنم دیگر کسی خواهان شعر
بازگرد تاج دوبیتی های رویایی عشق
تا کنم در قصر آغوشم تو را سلطان شعر
#بداهه
مهناز نصیرپور
تضمین بیت آقای احسان ناصر

“فصل پاییز است ومن مانند برگی بی قرار
بی صداجامانده ام درکوچه های انتظار”

کوچه های قلب من خالی ز تو
خش خش دوری و درد انتظار

کاش در آغوش تو افتم به مهر
بر تو و امواج تو گردم سوار

نغمه ی عشق تو آوای سه تار
با تو پاییز دلم همچون بهار

ابری ام بغض صدایم را بگیر
تو نتِ آرامشی، من بی قرار

چشم تو یادآور مرداد سبز
در خزان دفترم شعری بکار

فصل نارنجی؛ دل من روشن است
می رسم روزی به لبهای انار

مهناز نصیرپور

تضمین بیت بانو جمیله عجم

بداهه در سایت شعر ناب ۲۳/۶/۹۶

فصل آغوشت غزلها را بهاری می کند

گونه ی شعر سپیدم را اناری می کند

ای که دریای نگاهت شوق آبی غزل

ماهی قلبم بر امواجش سواری می کند

نوبهار واژه هایم نیلی چشمان توست

مرغ خاموش سکوتم را قناری می کند

با تو در اوج شکوفاییست عشق و باورم

دست گرمت غصه هایم را فراری می کند

در پناه شانه هایت من پر از آرامشم

بی تو اما کودک دل بی قراری می کند

بی تو تقویمم اسیر بهمن و طوفان غم

مهر دیدارت زمستان را بهاری می کند؟

 

مهناز نصیرپور

بیست و هشتم اسپند نود و پنج

ساعت ۹:۰۰ صبح

غزل یعنی دو دستت شاعر مهر

من و مرداد بی تاب و شب و راز

غزل یعنی تویی پایان و آغاز

حروف نام تو بر لب شد آواز

غزل یعنی بهار عاشقانه

تو مضرابی و من،دلواژه ی ساز

غزل یعنی به گوش من نشسته

نوای تو چو مرغی نغمه پرداز

غزل یعنی تویی لالایی خواب

چو شهزادی لوند و قصه پرداز

غزل یعنی تو و آبی پرواز

تمام تار و پودم تشنه ات باز

مه ناز نصیرپور
هفتم مرداد نود و پنج

رویای آن روز

هنوز و هر روز

در شعر وجودم جاریست♥♥