ایرانِ نفس بریده ی دلتنگم
ای مادرِ زخمی از هجومِ جنگم
از دود و غبار و زلزله بنویسم؟
یا مردمِ خسته از شب و نیرنگم؟

پ.ن:
هنوز بی خانه و بی سقفند آنها که

از گسلهای مبهم زمین لرزیدند
هنوز مردم جنوبم غبار نفس می کشند
هنوز تهرانم دود می بلعد
هنوز ….
ایرانِ من
دل من برایت با درد می تپد…
مهناز نصیرپور

غروبِ یاد تو، پاییز رفتن

منم آن قوی بی جفت شناور

 

دگر پرهای خود باور ندارم

رسیده فصل پروازم به آخر

 

مهناز نصیرپور

بداهه -گروه محفل شعر ناب