مطالب توسط مهناز

کشور رویا

به رقص آور مرا در کشورِ رویا که در آن مردمانش قدرِ آهنگ و غزل را خوب می دانند، همان جایی که آرامش، نوای نبض خوشبختی ست سپیدِ صلح، همیشه بهترین رنگ است… تو می دانی که احساسم چه دلتنگ است… ببر من را به جایی که نپیچد چادرِ اندوه شب، تارِ لطیفِ گیسوانم را […]

ستاد خالق بحران

شبانگاهان که می تازد، به سقفِ خانه ام باران نقابِ خنده را شسته، شده غمهای من عریان گلوی من پر از بغض و به لبهایم رسیده جان نمی بینم اثر از تو میان فال این فنجان سپاه ابر دزدیده ز شبهایم مهِ تابان شده پژمرده بی مهرش، همه گلهای این ایوان خلاصه جانِ من،کابوس، زده […]

سقوط کشور احساس

در دل دیوانه‌ام صبر و قرار دیگری‌ست پیش روی فصل اندوهم، بهار دیگری‌ست سردی دی، در سکوتِ تلخ تنهایی گذشت شاید آهنگِ خوشم نزد سه تار دیگری‌ست ناامیدم کرده، دی‌ماهی که قلبم را شکست باز هم دوریِ تو راه فرار دیگری‌ست بی‌تفاوت گفته‌ای جانم، خداحافظ برو گوئیا دست تو در دستِ نگارِ دیگری‌ست با سقوطِ […]

,

ای فلانی جانم قمصر کاشانم

من دلم می‌خواهد کلبه‌ای داشته باشیم درون باغی یا دمِ مزرعه‌ای، جالیزی … بنشینیم گهگاه در کنار جوی و بخوریم نان و پنیری با عشق… زیر سقف نیلی و پاک خدا حس کنیم عطر چمن در باران کوچه‌های احساس پر شود از گلِ یاس… تو بیایی و بچرخیم رقصان من و این مزرعه‌ی آذرگون…  زیر […]

باغ آغوشم

♥♥ نحسیِ ماهِ صفر پَر می کشد از شگونِ دیدنت، دلدارِ من مهرِ زیبای منی، قد می‌کشم من برای چیدنت، دلدار من خانه، خالی مانده از عطر تو وُ لذتِ بوییدنت، دلدار من باغ آغوشم کم آورده دگر سبزی روییدنت، دلدار من بر لب شعر و غزل، جاری نما واژه‌ی بوسیدنت، دلدار من وقتِ آن […]