ماییم و دلهای از غم هجران بی قرار

جاده های بی انتهای انتظار

اینجا یاس مهربانی جان می دهد زیر آوار

تو پیشوای زمانی

تنها  تو می توانی

از زیر خشت خشت ستم ،

عطر پنهانش را

حس کنی…..

در دهلیزهای تنگ و تاریک دنیا

پرنده ی لحظه ها

فوج فوج پرپر می زنند

تا بیایی و شعر رهایی بخوانی …

بیایی و تا همیشه بمانی …

ای سبزی جاودانه ی نیایش

روح بلند و لطیف آرامش

ماه همیشه تابان

چشمان اشکبارمان به آسمان

به دیدنت امیدوار

گل نرگس بیا

تا ورق روزگار برگردد

سایه ی شب ظلم را

از جهان بردار

به لبهای شوریده ی کویر

بارانِ صلح ببار

به نگاهِ نگران شقایقهای سربریده

به چهره های زندانی رنگ پریده

به گلوهای دریده

به ناله ی کودکان و مادرانی

که در تاخت و تاز خودکامگی خونخواران

از دست می روند

دیگر وقت آمدن است….

۱۰/۳/۹۴

مهناز نصیرپور

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *