yek mah gozasht1یک ماه گذشت،

از آسمانِ تقویم…..
تا جفت نشده ،
پس بزن ابرها را
برگرد…..
جاری شو در رگهایم
تا ساکت شود
هیاهوی بی قرار ِ این همه درد….
خسته از این چهره ی پاییزیِ زرد،
بی تو ، اسیرِ تابستانی سرد….
دلم باعث ویرانی را
از ذهنِ خانه اش، بیرون کرد
هنوز می خواهی
عذابم دهی ای مرد؟….

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *