از آسمانِ تقویم…..
تا جفت نشده ،
پس بزن ابرها را
برگرد…..
جاری شو در رگهایم
تا ساکت شود
هیاهوی بی قرار ِ این همه درد….
خسته از این چهره ی پاییزیِ زرد،
بی تو ، اسیرِ تابستانی سرد….
دلم باعث ویرانی را
از ذهنِ خانه اش، بیرون کرد
هنوز می خواهی
عذابم دهی ای مرد؟….
![](http://ssl.gstatic.com/ui/v1/icons/mail/images/cleardot.gif)
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.