به رقص آور مرا
در کشورِ رویا
که در آن مردمانش قدرِ آهنگ و غزل را خوب می دانند،
همان جایی که آرامش،
نوای نبض خوشبختی ست
سپیدِ صلح، همیشه بهترین رنگ است…
تو می دانی که احساسم چه دلتنگ است…
ببر من را به جایی که نپیچد چادرِ اندوه شب،
تارِ لطیفِ گیسوانم را به بندِ درد و خاموشی…
ببر جایی که مضرابِ نسیم و زخمه ی دستان تو
برقصاند تمامِ تار و پودم را،
من از نامحرمان،
این آمرانِ سردِ تاریکی،
دلم خون است…
مرا جایی ببر
که روح و فکر،
آزاد است…
مهناز نصیرپور
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.