پله پله
من زیبایی گل ها را
طیف نور و رنگها را
طلوع زیبای خورشید را
مهتاب درخشان امید را
در شبهای تاریک
راه فرار را از کوچه های تنگ و تاریک ،
مهربانی نگاه مادر را می بینم
صدای عاشقانه ی رودهای جاری و قطرات باران را
آواز و ترانه ی پرندگان را
می شنوم
لطافت گلبرگهای شقایق عشق را
بند بند وجود کسی که دوست می دارم را
لمس می کنم
می توانم در دشتهای سبز و بلند
کنار ساحل دریا قدم بزنم
می توانم بوی جنگل و سبزه را با عمق وجود نفس بکشم
از عطر رازقی و اقاقی از عطر شب بو و رز
مست می شوم
من با تپیدن قلب عاشقم پر از شعر و واژه می شوم
می نویسم ، آواز می خوانم
از رنگین کمان احساسم ترانه می سازم
از شوق شادی برای لبخندم بهانه می سازم
خدایا
گاهی چقدر ناسپاس می شوم
نفسی با تندرستی از عمق وجود
و تمام لحظه هایی که بدون درد می گذرند
تمام لحظه هایی که می بینم ، میشنوم ، لمس می کنم، حرف می زنم، حرکت میکنم و زندگی میکنم
جای سپاس دارد
و من گاهی چقدر ناسپاس میشوم
خدایا نادیده بگیر خستگیهایم را ، گلایه هایم را
خدایا مرا ببخش و تندرستی را از هیچ کس نگیر
بیماران را به آغوش آرامش و تندرستی بازگردان…
مه ناز نصیرپور

2 پاسخ
  1. رضا کیا گفته:

    مبارکه بانو

    سایت جدید، دنیای جدید، دل نوشته هات مبارک :)

    متنظر چاپ اوّلین کتابت هستم …

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *