پاییز،نگینِ انگشترِ فصلهاست،
در آغوشِ باغهای نارنجی و زردِ
اولین ماه،
گلِ دیدار رویید،
من و تو و نسیم و مِهر،
شدیم همراه،
چشمانت در سکوتِ شبانه ،
درخشید،
نگاهم، مستانه شراب ِنگاهت ،
نوشید،
انگشتانت،
مردادِ احساسم را
پوشید،
قصه ، آغاز شد،حالا دیگر دلم،
برای قدم زدن در خنکای ِباد و باران،
بهانه داشت،
برای شعر گفتن، واژه های عاشقانه داشت،
با تو خستگیِ روزهای تکراری ،رفته ،
بهارِ خفته یِ لحظه ها، شکفته بود ،
باغ ِدستانم ،سرشار از جوانه،
درختِ جانم ، پر از برگ و نور و ترانه بود…..
مه ناز نصیرپور
آبان نود و سه
سلام و درود
سایتتون عالی بود و دل نوشتتون هم بسیار زیباااا
موفق و پیروز باشید . . .