همچو بیدم، لرزان،

از شب و همهمه های مرموز،

از تب و زمزمه های پنهان…

 

از تو که بعد غم و تنهایی

وقتِ گل دادنِ رویاهامان

پرِ تردید،

مرا میخواهی…

 

کاش می دانستی

خستگی، جایز نیست

از پس این همه رنج و کوشش…

عشقِ ما بی امّید،

بی هوا،

می میرد

دل ما از حسرت،

تا ابد می گیرد

 

مه ناز نصیرپور

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *