zayande-rood-08

می ترسد مهتاب،
از انعکاسِ تصویرِ زیبایی اش در آب …
زاینده رود، آینه ی روی ماهش روشن شده است دوباره
امّا …
دلهره و بغض، در جانش غوغا می کند
مبادا دیوی که روی ماهرویان را نشانه گرفت
دستش به آسمان هم برسد

حق داری، ماه تابان
پشت ابرها پنهان شو

سایه های سیاه
هنوز در شهر می چرخند ….

انگار، کسی در جستجوی دزد زیبایی نیست! …
مهناز نصیرپور
۱۸/۸/۹۳

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.