از آسمان ، شعر ِسپید می بارد،

قافیۀ گل و ستاره ،

پیراهنِ تازۀ درختان، وزین ،

صدایِ قدمهایم آهنگین،

وقتی به آغوش سنگفرش افتادم،

فهمیدم زمین هم دل دارد…

با خود اندیشیدم،

لبانِ برف،

پر از حرف است،

گویای حقیقتی لطیف و ژرف،

کم شدن شتاب روزمرگی،

در این هیاهوی عجول و پرآشوب،

خوب است،

افتادن به خاک در اوج غرور و دوباره برخاستن ،

گاهی یادمان می رود….

 

مهناز نصیرپور

شانزده آذر نود و چهار

وقتی چشمانم با اولین برف پاییزی روشن شد…

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *