اگر
فصل ها را بدون پاییز ،
آسمان ِ تقویم را بی مِهر،
بر می تابی
اگر در شبانه روز،
حتی یک پلک نمی خوابی
اگر بی تفاوت،
به عطرهای ِتلخ و نابی
اگر در تاریکی تنهایی،
نور امید را نمی یابی
مرا به زندانِ نبودنت بسپار….
دستانم را در دستانِ دیگری
بگذار …
مه ناز نصیرپور
در لحظه ای که آشوب دلتنگی دریای وجودم را طوفانی ساخته است …..
آنقدر دور از تو مانده ام که خیال و خاطره ات هم رنگ باخته است ….
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.