mize entezar

کتاب ِچشمانت را ببند،

سرت را بر طاقچه ی شانه هایم،

بگذار…

هنوز پرپر می زند ،

دستانم برای نوازش موهای

موجدار….

هنوز رویایت ،

پاورچین سر می زند به سرزمین خوابم،

با لباسی به بلندایِ

سپیدار….

بیا و با شوق ،دوباره بخند به شکستِ

روزگار…..

اینجا دو چشم منتظر،نشسته بیدار ،

به  امید دیدار….

مه ناز نصیرپور

اولین روز از آخرین ماه تابستان

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *