“جمعه ها گریان شوند ابیات در دامان شعر..
تا کجاها می‌رسد ابر من و باران شعر”

سوره ی شمس الضحی، ای مهر بی پایان شعر

کی تو نازل می شوی بر پیکر بی جان شعر

شانه هایت رفت از دست دل ویران من
پس چگونه سر کنم با درد بی درمان شعر
دختر احساس من در اشکهایش غوطه خورد
قافیه، اندوه شد در شهر بی سامان شعر
چشمهایت مطلع آبی دیوان غزل
پس کجا رفتی تو ای آرامش تابان شعر
واژه هایم سرد و تاریک است از دوری تو
کی شود روشن ز رخسارت شب و دالان شعر
تا تو بودی سبزی امید بود و دلخوشی
کی بروید زندگی در گوشه ی ایوان شعر
از هیاهوی سکوتم کر شده گلواژه ها
گر نیایی دق کنم از سردی زندان شعر
باغِبان مهربانی نغمه ی رود و سه تار
ریشه هایم خشک شد در تنگی گلدان شعر
 درد شد مرثیه ی هر روز من ای بی وفا
از کجا پیدا کنم دیگر کسی خواهان شعر
بازگرد تاج دوبیتی های رویایی عشق
تا کنم در قصر آغوشم تو را سلطان شعر
#بداهه
مهناز نصیرپور
تضمین بیت آقای احسان ناصر
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *