شبِ نبودنت،
به بلندایِ رویای من
کاش، در کوچه ی آغوشم،
نسیم ِحضورت،
میپیچید
چشمانم،
در تاریکیِ زمستانی ،
مِهرِ نگاهت را می دید…
از بهارِ لبهایت
گلهایِ سرخ را،
می چید….
می بینی؟
فصلها در نقاشی عاشقانه ای
در هم آمیخته …
عشقِ تو بر ساقه ی شعرِ من ،
شکوفه یِ امید آویخته…
نارنجی و قرمزِ پاییز
و تابستان آتش خیز
می درخشند
پر رنگ
خالی از ابرهایِ دلتنگ ….
مه ناز نصیرپور
زمستان ۹۳
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.