سایه یِ چنار

در این تاریکیِ موذیِ کشدار

زمستانم، پر از حسرتِ دیدار

بهارم! گرمیِ گلنار ِمن باش

تنی بیمار و گونه هایِ تبدار

غروب و اشک و آه و غم و دیوار

گرفتارِ سکوتم ، تار ِمن باش

پر از وحشت،صدایِ جنگل و غار

منِ زخمی ز نیشِ عقرب و مار

نجات ِ قلب ِ بیقرارِ من باش

دلم بی مِهرِ تو دچارِ زنگار

تویی تعادلِ فصول و پرگار

هنوزم عاشقم، معیارِ من باش

گُلی پَژمرده، تشنگیِ بسیار

بغضِ گلوی من چون رشته یِ دار

قرارم! سایه یِ چنارِ من باش

صدایِ ناله ی زنی عزادار

شب و زلزله و آجر و آوار

فروریخته زِ غم، معمار ِمن باش

شکسته قایقم را دزدِ مکار

شدم از موج و دریا ،سخت بیزار

در این طوفان ، بیا کنارِ من باش

بیابان ، پایِ عریان ، بوته یِ خار

من و تنهایی و یک راهِ دشوار

امیدِ چشمه و گلزارِ من باش

مه ناز نصیرپور

ویرایش شده

۲۱ شهریور۹۴

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *