zayanderood bi ab

زاینده رود!

بازی می کنند با نفست از سر هوس ،

سد می کنند گاهی ،

گلویت را با آهی به بلندای عطش،

می گشایند دوباره ، نایت را با جریانِ زندگی…

و چه دردی می کشند ،مردم این شهر،

وقتی تن عریانت را زیر آفتاب می بینند….

کاش کسی می فهمید آدمها ،چقدر بی تو غمگینند ….

مه ناز نصیرپور

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *