#دلواژه_های_زخمی #تلنگر
بغض،
این فاجعه ی تموم نشدنی…
و آدمایی که گناهشون بخشودنی نیست
همه ی اونایی که مثل مار توی ارتباط دو نفر می خزن تا از هر جای خالیی برای ارتباط خودشون استفاده کنن…
اونایی که با فریب و بهونه های مختلف از مهربونی آدما استفاده میکنن و بعدِ یه مدت چنان نیشی بهت میزنن که مرگِ تدریجی لحظه لحظه هاتو تا ابد حس کنی…
دردی که توی رگ زندگیت رخنه میکنه و گاهی مثل #بهمن، روی سرت آوار میشه یا توی تبِ دلهره و آشوب توی وجودت تیر میکشه…
که دیگه نتونی هیچ لبخندی رو، دست گرمی رو ،حرفای قشنگ و حتی نگاهها رو باور کنی…
اینا تا همیشه مسئول فروریختن آوارِ اعتمادن توی قلب کسی که دروغِ پشت نقابشونو باور کرد…
این جور آدمان که باعث میشن تا همیشه زیر سایه ی شک، از ترسِ خنجرهای تازه بلرزیم…
همینها که نوشته هاشون شعر نیست شعارای پر سر و صدای توخالیه درست مثل طبل حرفهاشون قبل اینکه بفهمی عنکبوتن در کمین عشقت…
و از همه ی اینا تلختر کسانی هستند که جمله های قشنگ و واژه های ربوده شده شونو باور میکنن و این چرخه ی معیوب انگار تا تموم شدن دنیا ادامه داره …
#این_قصه_ادامه_دارد…
#To_be_continued…
پ.ن: تاوان خوش باوری، زخمیه که اگه خوب هم بشه جاش حالا حالاها می مونه…
و #عشق، اینه که به انتخاب معشوقت احترام بذاری مخصوصا وقتی که اون قبل دیدار تو به کس دیگه ای، قلبی و … تعهد داره نه اینکه به خاطر خودخواهی خودت به هرقیمتی بخوای به دستش بیاری…
کاش به نام عشق ، معشوق رو به کام خودخواهی نمی کشوندن…
این روزا فهمیدم بیشتر آدمایی که دم از خدا و اخلاق میزنن پای منافعشون که برسه به سمت بادی میچرخن که مخالف ادعاهاشونه
#مه_ناز_نصیرپور
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.