تیرِ حرمله:دستانِ بی رحمِ باد ،

برگِ لطیفِ گلویش را از شاخۀ زندگی چید

فرو ریخت نهالِ وجودش،در پاییزی تبدار….

چشمها خون بارید، اما ،از دستانِ پستِ آنها ،

آبی نچکید بر عطشِ آسمانیان….

فرات،

در قفسِ حرامیان،

دردکشان به دیواره هایش میکوبید

در حسرت رسیدن به جانِ سبزشان….

 

مه ناز نصیرپور

بیست و هفت مهرماه نود و چهار

پنجم محرم

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *