این روزها
بیش از خاطرات پدرم،
ح
س
ر
ت
را
حرف به حرف
لحظه به لحظه
قطره قطره
با همه ی وجود
چشیدم…
حسرت در آغوش کشیدن
دوستت دارم گفتن
و شعرهایی که گوشه ی دفترم
کز کرده ماند
و لبم هرگز
در گوشش نخواند.
راست گفته اند،
آدم ها
آه و دم هستند
“آه ” هرقدر هم بلند باشد
به “دم “بی رحم مرگ که بیفتد
دستش از دنیا کوتاه میشود
رنگ غم
میگیرد
و آوازش
چه زود در قفس بغض
میمیرد…?
هفته ی پیش این موقع
بابا نفس میکشید،حرف میزد
چه زود دیر شد
جمعه بعدازظهر جوهر زندگیش تموم شد
کاش یادم نره
“همیشه زود دیر میشه”
#مه_ناز_نصیرپور
پنج شنبه ششم خرداد نود و پنج
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.