در گوشه ای از جنگلِ مرموزِ قلبِ مردادی،
همیشه رازی سر به مُهر ،نفس می کشد…
و بغضی که قورت می دهد
تا از چشمانش نبارد …..
کسی نمی داند ،شیر ،
پشتِ غرورش چه حسی دارد
مه ناز نصیرپور
برای یک مردادی پریشان
در گوشه ای از جنگلِ مرموزِ قلبِ مردادی،
همیشه رازی سر به مُهر ،نفس می کشد…
و بغضی که قورت می دهد
تا از چشمانش نبارد …..
کسی نمی داند ،شیر ،
پشتِ غرورش چه حسی دارد
مه ناز نصیرپور
برای یک مردادی پریشان
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.